دارند به هم میگن:
نیمه تو جا مونده بودی کجا که من اینجا هنوزم اسیر بودم
من و تنهایی خونه دوتا چشمایی که نگرونه
پایییز بی بهار و بغض بی اختیار و جز تو کی میدونه ؟کی می فهمه؟
نیمه ی جونم پای عشقت می میرم تو گمشده بودی و من اینجا دلگیر بودم
واسم بخون قصه ی عشقی رو که ندیده حس میشه .
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|