این شعر را برای تو می گویم
ای زادگاه زایش عشق من
این شعر را برای تو می گویم
با حس عاشقانه ی دل بستن
این شعر را برای تو می گویم
هر چند واژه ها همه تکراریست
این شعر را برای تو می گویم
با هر چه عشق در بدنم جاریست
من شعر ها سروده ام اما این . . .
یک حس بی نهایت و نایاب است
تو شعر ها شنیده ای اما این . . .
شعری برای تو ، غزلی ناب است
همچون زمان دیدن یک رؤیا
چون روزهای دیدن تو ، شادم
گفتم : سکوت می کنم از این پس
با شعر انتظار ، که بارانیست
خواندم ز چشم های اهوراییت . . .
راهی که می روم ره ویرانیست
این شعر را برای تو می گویم
تا بشکنم سکوت نگاهت را
ای آفتاب گرم زمستانم
بر من ببخش عطر پناهت را
این شعر را برای تو می گویم
در اولین بهار تو را دیدن
این شعر را برای تو می گویم
ای آشنای غربت عشق من ...