يك بار ديگر خواستم اينجا بيايي
دعوا كني، فحشم دهي... اما بيايي!
من را بگو، خيسم ولي از اول صبح
چتر خودم را بسته بودم تا بيايي
هي چتر من! شايد تو هم فهميده باشي
بي مصرفي روزي كه بي سارا بيايي
سارا ! نمی دانی در این باران چه عشقیست
وقتی « ولیعصر» را بالا بیایی
وقتي كه زير پاي آدم، قالي برگ
سر مي خورد اما تو سربالا بيايي
فكر كسي كه دوست داري با تو باشد
اما خودت آن تكه را تنها بيايي
حتی كسي دیگر جلودارت نباشد
وقتي بخواهي بين ماشينها بيايي
سارا! دو ماه پيش يادت هست؟!... با من
مي خواستي تا آخر دنيا بيايي
تا آخر دنيا نمي خواهم، همين جا
اصلا همین جا می نشینم تا بیایی