چه خون افتاد از خال وخط آن حور دردلها
اگر خواهی خرامان شو ببین یکروز محفلها
هلال عیش را در آسمان عشق پیدا کن
که در دارفنا ای دل پشیمانند غافلها
گمان کردم که در باغی بدیدم سروها یاغی
شدم چون خوشه عرجون زجستجوی منزلها
تفکر کردم اندر عشق از غیرت زدم سیلی
که این ره نکته ها دارد که در مانند عاقلها
به دریا غرق بودم من ندانستم چه می کردم
چوخشکی شد عیان آمد چه خوبانند حایلها
چو"سعمن" عدل پش آرد مکن غارتگری پیشه
تو خود می دانی ومن هم به فردوسند عادل ها
ویرایش توسط saeman : 11-07-2010 در ساعت 04:59 PM
|