فرازی از یک سروده ی بلند
کوروش پارسیام:
رزمآوری
در میان رزمآورانِ پارسی
نیزهاندازی
در میان نیزهاندازانِ مازندرانی
تیرافکنی در میان تیرافکنانِ لُرستانی
گُرزاندازی در میان گُرزدارانِ سیستانی
کمندافکنی در میانِ کمندافکنانِ کُردستانی
شمشیرزنی در میان شمشیرزنانِ هگمتانهای
برخاسته از ایرانشهر
دوست دارندهی:
اندیشهی نیک منش نیک گفتار نیک
دوست دارندهی آدمیانی
که این سه را در خود میپرورند
که اورمزد را در خود میپرورند.
<><><>
این اورمزد استومند را میستایم میستاییم.
که ما را در سایهی وُهومنهی خود
- آن بِهمن، آن منشِ نیک – آفرید
تا بر گیتی پرتو افگنیم،
که خود را در ما آفرید تا در گیهان بدرخشیم،
این اورمزدِ خردمند، دانا توانا
که آدمی را در خود آفرید، با خود آفرید، خود آفرید،
که گیهان را در خود آفرید، با خود آفرید، خود آفرید.
اهورامزدا را گرامی میداریم
که این زمین از برای ما میجُنبانَد
که این آسمان از برای ما میچرخانَد
که این اختران از برای ما میدرخشانَد
که این آبِ گوارا از برای ما میرَوانَد.
مزدا در سایهی سپندارْمذ
- آن اسفند، آن خِردِ رَسا و بَسنده -
واژهها را در دهان ما آفرید
تا گفتارنیک را بپروریم.
ماه را همگامِ ما رَوانید
تا شباهنگام، راهنُمای ما باشد.
خورشید را گیتینُمای ما کرد.
خِرد را در بالهای گرم فرزانگان پَروَرید.
مزدا، نیروی خود را
در بازوها و رانهای ما نهاد
تا جادو را از دیار خود دورگردانیم.
این مزدا را میستاییم
که در ما میپوید، میخُسپد، میاندیشد!
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
ویرایش توسط فرانک : 11-18-2010 در ساعت 04:04 PM
|