نمایش پست تنها
  #70  
قدیمی 11-18-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

روزی شه شاهان ما
در یک نیایش با خدا
گفتا به پاس کار من
اندیشه ی پر بار من
روزی مرا فرصت بده
رو ح مرا مهلت بده

تا بنگرم خاک وطن
آن سرزمین پاک من
گفتا خدا به شاه ما
ره بر تو بادا هر کجا
کردی جهان را شادمان
اینک تو و این هم جهان
کوروش اهورا را ستود
جز شوق پارس در او نبود
با یک فرشته شادمان
آمد به سوی این جهان
ناگه که او آهی کشید
جز آب و نم چیزی ندید
گفتا چرا خا ک تنم
اینگونه گشته غرق نم
ویرانی خاکم زچیست
فرشته هم آرام گریست
کوروش به او گفتا مرا
با خود ببرتا هر کجا
تا بنگرم پورنان من
هستند نگهدار وطن
با یک نظربرشهر خود
کوروش کمی افسرده شد
جز مهدی وعبدالوحید
عباس و سجاد و سعید
نامی ز پوران نشنید
آهی ز دل آنجا کشید
گفتا که این گویش زچیست
عباس و عبدالله کیست
فرشته بنشست و گریست
گفتا که اینها عربیست
بعد از تو ای شاه جهان
ایران به دست تازیان
ویران و یکصد پاره شد
نسل توهم آواره شد
گوروش برآشفت و شکست
که نسل من آواره گشت
قومی به ما ها چیره شد
افکار انسان تیره شد
پس شاه شاهان را چه شد
آن سرفرازان را چه شد
اینک تو بر من کن روا
تصویر ایران مرا
کوروش که تا آن را بدید
ناگه زدل آهی کشید
گفتا که این خاک من است
این نقش ایران من است
پس شرق و غرب آن چه شد
آن هند وآن یونان چه شد
اینک مرا با خود ببر
به سرزمین های دگر
تا بنگرم همچو قدیم
فخرو شکوه عالمیم
گوروش در آفاقی دگر
با خرقه پوشی رهگذر
گفتا که من هم دم به دم
از خاک ایران آمدم
آن رهگذر گفتا جوان
تویی تروریست جهان
گوروش زدل آشفته شد
از این ولایت خسته شد
گفتا که ای دادار من
این نیست آن خاک وطن
خسته ام و بی همسفر
مرا از این دنیا ببر
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید