نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 11-27-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از: فریدون جنیدی
کتاب "زندگی و مهاجرت آریائیان بر پایه گفتارهای ایرانی"

نژاد فریدون یعنی ایرانی


در پیش گفتار این کتاب یادآور شدم که ایرانیان حتی پس از اسلام نیز از بستگی نژادی خود با اروپاییان و هندیان و ایرانیان آسیای میانه آگاهی داشته اند، و اینجا باید اشاره ای در جهت تایید آن بکنم.
این بستگی نژادی همواره با «نژاد فریدون» نشان داده می شده و دور ترین اشاره بدان (البته پس از ایرج و منوچهر) در زمانی است که ایرانیان برای نخستین بار پس از فریدون (مهاجرت) در مقابل توران شکست خورده و مدتها بدون پادشاه واحد روزگار می گذرانده اند:

همبستگی ایران با هندوان

در این هنگام، رستم برای یافتن کوی کوات (کیقباد) به سوی البرز کوه می رود. در مورد البرز کوه روایات چندگونه است:
نخست آن که برخی ایرانشناسان آن را رشته کوه های اروپا از مون بلان می گیرند تا هندوکش، دیگر آن که در روایات مذهبی ایرانی البرز، با نام «هرابورزئیتی» کوهی بلند افسانه ای است که گرد جهان کشیده شده و معادل کوهی است که در افسانه های این زمان بدان «قاف» می گویند.
سدیگر همین البرز کوه واقع در ایران، که دیدار رستم با کیقباد در آن انجام پذیرفته است.1
آن چنان که باستانشناسان پژوهش کرده اند نژاد آریا از دو سوی به هندوستان کنونی وارد شده اند، یک دسته از جانب شمال، و دسته ی دیگر از جانب شمال غربی.
احتمال می دهم دسته ی دوم ایرانیانی باشند که در زمانی پس از مهاجرت بزرگ کوه های هندوکش را گذرانده در دره ی سند (که آثار تمدن با شکوه پنج هزار ساله ی آن امروز از زیر خاک به در آمده و بر خلاف انتظار قبلی غربیان یک تمدن سفال بسیار پیشرفته است) و اطراف آن اقامت گزیدند، و در شهر بزرگ موهنجودارو، و هاراپا از آن بر جای مانده که تمام جهان را به شگقتی انداخته است.
بنابراین می توان حدس زد که مقصور از هندوستانی که در شاهنامه از آن یاد می شود همین قسمت بوده باشد.
در این داستان در سوال و جوابهایی که بین رستم و کیقباد مطرح میشود. چند بار از نژاد فریدون یاد می گردد. بدین شرح:
1:
نشان داد موبد به ما فرخان یکی شاه با فر و بخت جوان
ز تخم فریدون یل کیقباد که با فر و برز است و با رسم و داد
2:
جوان بر سر تخت زرین نشست گرفته یکی دست رستم به دست
به دست دگر جام پر باده کرد وزو یاد مردان «آزاده» کرد

3-سوال قباد از رستم:
بپرسیدی از من نشان قباد تو این نام را از که داری به یاد؟

4-گفتار رستم:
سرافراز را کیقباد است نام ز تخم فریدون با داد و کام

5-پاسخ قباد:
ز تخم فریدون منم کیقباد پدر بر پدر نام دارم به یاد

6-شادمانی رستم:
که رستم شد از دیدنت شادمان تویی از فریدون فرخ نشان

در جنگ کاوس و افراسیاب نیز، سپاه ایران و هندوستان، هر دو با هم گرد رستم جمع می آیند:

ز زابل هم از کابل و هندوان سپه جمله آمد بر پهلوان

همبستگی بین ایرانیان و هندوان به صورت بسیار دلپذیر در افسانه ی «شاه بهرام ورجاوند» نیز آمده است و آن چنین است که در افسانه های مذهبی ایران چنین پدید آمد که پس از پیروزی تازیان بر ایران زمین، و ستم آنان بر آزادگان، فریدون نژادی به نام شاه بهرام ورجاوند2 از سوی هندوستان به یاری ایرانیان خواهد آمد و ایرانیان را از ستم تازیکان نجات خواد بخشید.
شعری که به زبان پهلوی پس از حمله عرب از شاعری گمنام بر جای مانده، نشانه دهنده ی رنج و سوزی است که ایرانیان از آن همه ستم برده اند و امید به آمدن شاه بهرام بسته:
کی بواد3 که پیکی آید از هندوکان
که (گوید) آمد، آن شاه بهرام از دوده ی کیان
که (او را) پیل هست هزار، بر فراز سران (شان) هست پیلبان که آراسته، درفش دارد به آیین خسروان:
****************
پیش لشگر برند به سپاه،سرداران
مردی پیک باید کردن زیرک، ترجمان
که شود بگوید به هندوکان
که ما چه دیدیم از دشت تازیکان
با یکی گروه، دین نزار کردند
و بکشتند شاهان شاه ما و هر که آزاده (بود) ایشان... .

این شعر هنوز ادامه دارد اما موضوع مهم در آن این است که شاه بهرام هندی، در این داستان از دوده ی کیان دانسته می شود و باز به «ازادگان» در آن اشاره می رود.
این همبستگی تا آنجا بوده که زردشتیان ایرانی از ستم کارگزاران خونخوار اموی سرانجام به هندوستان گریختند، و هنوز تحت نام پارسیان هند در آن سامان هستند و کوشش آنان بسیاری از کتابهای باقی مانده از دوران پیش از اسلام را برای ما نگه داشت.
داستان شطرنج و نرد و کلیله و دمه نیز از با ابهت ترین افسانه های روابط سیاسی بین دو ملت ایران و نهد است که به جای کشتار و غارت اموال، مبادله ی فرهنگ در آن صورت می گیرد، و ای کاش که همه ی ملل جهان از این روابط می داشتند، و ای کاش که سالیان بعد بر ایران، سلاطین تاتار نژادی چون محمود و نادر حکم نمی راندند، تا این رابطه ی معنوی را نیز لکه دار کندد، دریغا!

پانویس
1.افسانه ی دیدار رستم و کیقباد بسیار دلکش است و خواننده را تبلیغ به خواندن آن در شاهنامه می کنم. این قدر هست که در آن زمان موسیقی بر قرار بوده و سرایندگان همراه با آهنگ چنگ و نی و عود اشعار دل انگیز می خوانده اند و مبداء ساقی نامه ها یا صوفی نامه هایی که در دستگاه های اصفهان و ماهور خوانده می شود در همین داستان است که:

برآمد خروش از دل زیر و بم فراوان شده شادی، اندوه کم
نشسته جوانان بربط نواز یکی عود سوز و یکی عود ساز
سراینده ای این غزل ساز کرد دف و چنگ و نی را هم آواز کرد
که امروز روزی است با فر و داد که رستم نشسته است با کیقباد
به شادی زمانی بر آریم کام ز جمشید گوییم و نوشیم جام
بده ساقی نوش لب جام می بنوشم به یاد شه نیک پی
بده ساقی نشو لب جام می که بزداید آن می ز دل زنگ غم

2.شاد بهرام ورجاوند یعنی بهرامشاه با شکوه یا دارای ورج.
3.بواد به صیغه ی دعا از فعل بودن.
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید