با احترام به سهراب سپهری
با توام ای سهراب ؛ ای به پاکی چون آب ...
یادته گفتی بهم : " تا شقایق زنده است زندگی باید کرد" ؟
نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مرد ؛ دیگه با چی کسی رو دلخوش کرد؟
یادته گفتی بهم : " اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا که مبادا ترکی بردارهچینی نازک تنهایی تو" !
اومدم آهسته ، نرمتر از یک پر قو ! خسته از دوری راه ،خسته و چشم به راه !
یادته گفتی بهم : " عاشقی یعنی دچار" ؟
فکر کنم شدم دچار !!!
تو خودت گفتی : " چه تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه" !
آره تنها باشه ،یار غمها باشه !
یادته میگفتی : " گاه گاهی قفسی میسازم ، میفروشم به شما تا بهآواز شقایق که در آن زندانی ست دل تنهایی تان تازه شود "!
دیگه حتی اون شقایق کهاسیر قفسه ، سهراب ،سائل یک نفسه
نیست که تازگی بده این دل تنهایی من !
پس کجاست اون قفس شقایقت ؟
منو با خودت ببر به قایقت !
راست میگفتی ، کاش مردمدانه های دلشان پیدا بود !!!!!
آره ، کاش که دلشون شیدا بود !
من به دنبال یهچیز بهتری ام، سهراب !
تو خودت گفتی بهم :
“بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق ، تر است “!
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|