نمایش پست تنها
  #69  
قدیمی 12-10-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


معنی و ریشه واژه عِشق



معنی عشق را که می دانیم .بسیار دوست داشتن کسی است . اما ریشه آن از گیاهی پیچنده به نام عَشَقه است . این گیاه دور گیاه دیگر می پیچد و بالا می رود و دلبر و دلداده را از این رو عاشق و معشوق گفته اند که همانند این گیاه پیچان گویا در هم می پیچند و یکی می شوند .

عَشَقه . نوعی از لبلاب است به عربی ، و به فارسی عشق پیچان خوانند. گویند شیر آن موی را بسترد و شپش رابکشد. (برهان ) (آنندراج ).
نباتی است مثل لبلاب و بسیار کم برگ و شاخه های او بغایت از لبلاب قوی تر و درازتر، و به هر درختی که پیچد خشک کند لهذا عشق مشتق از اوست ، و تخمش شبیه به حلبه و از آن کوچک تر، و در تنکابن لو نامند، و بعضی از اطبای این زمان تخم او را کشوت دانسته اند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
گیاهی است بالارونده از تیره ٔ عشقه ها که از گیاهان نزدیک به تیره ٔ چتریان می باشد و جزو دولپه ایهای جداگلبرگ است . این گیاه از دیوار یا گیاهان اطراف خود بالا میرود و معمولاً دورتکیه گاه خود می پیچد. برگهایش متناوب و گلهایی به رنگ زرد مایل به سبز دارد. میوه اش پس از رسیدن به رنگ سیاه درآید و درون آن نیز بتعداد متغیر دانه وجود دارد. میوه ٔ عشقه دارای اثر مسهلی است ولی خالی از سمیت هم نیست . در نقاط گرم نواحی بحرالرومی از ساقه ٔ مسن این گیاه بطور خودبخود یا با ایجاد شکاف رِزین مخصوصی خارج میگردد که سابقاً تحت نام صمغ عشقه به عنوان قاعده آور مصرف می گردید. در انساج این گیاه گلوکز یدی بنام هدرین موجود است که دارای اثر قی آور و مسهل است . دم کرده ٔ برگ آن نیز اثر قاعده آور دارد. این گیاه در اکثر نقاط ایران خصوصاً نواحی شمالی بوفور می روید. توضیح اینکه در برخی کتب کلمه ٔ لبلاب را مرادف باعشقه ذکر کرده اند ولی اشتباه است و لبلاب فقط مرادف با انواع نیلوفر باغی و نیلوفر صحرایی است که جزو تیره ٔ پیچک ها و جزو دولپه ایهای پیوسته گلبرگ است . (فرهنگ فارسی معین ). درختی است که سبز گردد سپس ِ آنکه باریک و زرد گردد. ج ، عَشَق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاپیتال . پاپیتال معمولی . حبل المساکین . برشن .بقلةالباردة. تال . اخفاک . قسوس . داردوست . دردوس . تویجه لی . ولگ . ولگم . بلگم . تبج . لشک . ولو. بلو. بلوه . لکو. صارمشق . چاندنی بیل . لبلاب کبیر. حلبلاب . مهربانک .عشق پیچان . پویچه . و رجوع به پیچک و داردوست شود.
- تیره ٔ عشقه ها ؛ تیره ای از گیاهان دولپه ای جداگلبرگ که دارای گل آذینی باچترهای ساده و برگهای پهن و پنجه ای و ساقه ٔ قلابدار است که معمولاً به درختان دیگر می پیچند و از آنها بالامیروند و چون در محل اتکا به درخت پایه ریشه ٔ فرعی خارج میکنند و مواد غذائی درخت پایه را می مکند از اینجهت مضرند زیرا درختان پایه را خشک میکنند و نیز اگر بدیوار بچسبند چون ریشه های فرعی آن در دیوار فرومیروند دیوار را خراب میکنند. نوع مهم گیاهان این تیره عشقه است . (فرهنگ فارسی معین ).

- عشقه ٔ استرالیائی ؛ نوعی عشقه که برخلاف عشقه ٔ معمولی پیچ نیست و به دور گیاهان نمی پیچد.
- عشقه ٔ زمینی ؛ گیاهی است که آن را علف چای و هزارچشم نامند. (از فرهنگ فارسی معین ).
- عشقه ٔ معمولی ؛ عشقه که نوعی گیاه است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشقه شود.
|| اراکة، و یک درخت اراک . (از اقرب الموارد).



عشق (لسان العرب)
العِشْقُ: فرط الحب، وقیل: هو عُجْب المحب بالمحبوب یكون فی عَفاف الحُبّ ودَعارته؛ عَشِقَه یَعْشَقُه عِشْقاً وعَشَقاً وتَعَشَّقَهُ، وقیل: التَّعَشُّقُ، تكلّف العِشْقِ، وقیل: العِشْقُ الاسم والعَشَقُ المصدر، قال رؤبة: ولم یُضِعْها بینَ فِرْكِ وعَشَقْ ورجل عاشِقٌ من قوم عُشَّاقٍ، وعِشِّیقٌ مثال فِسِّیقٍ: كثیر العِشْقِ.
وامرأَة عاشِقٌ، بغیر هاء، وعاشِقةٌ.
والعَشَقُ والعَسَقُ، بالشین والسین المهملة: اللزوم للشیء لا یفارقه، ولذلك قیل للكَلِف عاشِق للزومه هواه والمَعْشَقُ: العِشْقُ؛ قال الأَعشى: وما بیَ منْ سُقْمٍ وما بیَ مَعْشَق وسئل أَبو العباس أَحمد بن یحیى عن الحُبِّ والعِشْقِ: أَیّهما أَحمد؟ فقال: الحُب لأن العِشْقَ فیه إِفراط، وسمی العاشِقُ عاشِقاً لأَنه یَذْبُلُ من شدة الهوى كما تَذْبُل العَشَقَةُ إِذا قطعت، والعَشَقَةُ: شجرة تَخْضَرُّ ثم تَدِقُّ وتَصْفَرُّ؛ عن الزجاج، وزعم أَن اشتقاق العاشق منه؛ وقال كراع: هی عند المُوَلَّدین اللَّبْلابُ، وجمعها العَشَقُ، والعَشَقُ الأَراك أَیضاً. ابن الأَعرابی: العُشُقُ المُصْلحون غُرُوس الریاحین ومُسَوُّوها، قال: والعُشُقُ من الإِبل الذی یلزم طَرُوقَتَه ولا یَحنّ إِلى غیرها. أَبو عمرو: یقال للناقة إِذا اشتدت ضَبَعَتُها قد هَدِمَتْ وهَوِسَتْ وبَلَمَتْ وتَهالَكَتْ وعَشِقَتْ وأَبْلَسَتْ، فهی مِبْلاسٌ، وأَرَبَّتْ مثله.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید