نمایش پست تنها
  #109  
قدیمی 12-12-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ارزش هر يك از 3عامل نهضت حسین

و اهمیت امر به معروف و نهی از منکر

درساختمان نهضتمقدس حسينیسه عنصراساسی دخالتداشته استومجموعا سه عامل به اينحادثه بزرگ شكل دادهاست . يكی اينكهبلافاصله‏بعد از درگذشت معاويه ، يزيد بنمعاويه فرمان می‏دهد كه از حسين بنعلی‏عليه السلام الزاما بيعتگرفته شود .

امام در مقابل اين درخواست امتناع می‏كند . آنها فوقالعاده‏اصرار دارند ، به هيچ قيمتیاز اينتقاضا صرفنظر نمی‏كنند، وامام‏شديدا امتناع دارد و به هيچ قيمتی حاضر نيست به اين بيعت تن بدهد . ازهمينجا تضاد و مبارزه شديد شروع می‏شود
عامل دومی كه دراين نهضت تاثير داشته استو بايد آن را عاملدرجه‏دوم و بلكه سومبه حسابآورد اينستكه پساز آنكهامام بهواسطه‏درخواست بيعت در چنينشرايطی قرار می‏گيردكه از آنطرف اصرار وازطرف ايشان انكار است ، بهمكه مهاجرتمی‏كنند . پس ازيكی دوماه‏اقامت در مكه خبر چگونگی قضيه به مردم كوفه می‏رسد . آنوقت مردم كوفه به‏خود آمده ،امام رادعوت می‏كنند . برعكسآنچه ماغالبا می‏شنويمومخصوصا در بعضی كتب درسی می‏نويسند ،دعوت مردم كوفهعلت نهضتامام‏نيست ، نهضت امام علت دعوت مردم كوفهاست . نه چنان بود كه بعدازدعوت مردم كوفه امام قيامكرد ، بلكهبعد از اينكهامام حركت كردومخالفت خود را نشان داد و مردم كوفه از قيام امام مطلع شدند ، چون زمينه‏نسبتا آماده‏ای در آنجا وجود داشت، مردم كوفه گردهم آمدند و امامرادعوت كردند
عامل سوم ، عامل امر به معروف ونهی از منكر است . اين عامل راخودامام مكرر و با صراحت كامل و بدون آنكه ذكری از مسئله بيعت و دعوت اهل‏كوفه به ميان آورد ، به عنوان يك اصل مستقل و يك عامل اساسی ذكرنموده‏و به اين مطلب استناد كرده است
اين سه عامل از نظر ارزش در يك درجه نيستند .

هر كدام در حد معينی به‏نهضت امام ارزش می‏دهند . اما مسئله دعوت اهل كوفه . ارزشی كه اين عامل‏می‏دهد ، بسيار بسيار سادهو عادی است ( البتهساده و عادی در سطحعمل‏امام حسين عليه السلام نهدر سطح كارهایما ) برایاينكه به موجباين‏عامل يك استان و يك منطقه‏ای كهاز نيرويی بهره‏مند است آمادگی خودرااعلام می‏كند . طبق قاعده ، حداكثرصدی پنجاه احتمال پيروزی وجود داشت
احدی بيش از اين احتمال پيروزی نمی‏داد . پس از آنكه اهل كوفه امامرادعوت كردند و فرض كنيم اتفاقآراءهمداشتندودرعهدخودباقی‏می‏ماندند و خيانت نمی‏كردند، كسینمی‏توانست احتمالبدهد كهموفقيت‏امام صد در صد است . چون تمام مردم كه مردم كوفه نبودند . اگر مردمشام‏را كه قطعا بهآل ابوسفيان وفاداربودند به تنهائیدر نظر می‏گرفتند،كافی بود كه احتمال پيروزی را صدی پنجاه تنزل دهد ، به اين جهت كههمين‏مردم شام بودندكه در دورانخلافت اميرالمومنين بامردم كوفه درصفين‏روبرو شدند و توانستند هجدهماه بامردم كوفهبجنگند ،كشته بدهندومقاومت كنند . ولی به هر حال ، صدای چهل يا صدی سی احتمال موفقيتهست‏ . مردمی اعلام آمادگی می‏كنند و امام به دعوت آنها پاسخ مثبت می‏دهد . اين‏، يك حد معينی از ارزش را داراست كه همان حد عادی است . يعنیبسياری‏از افراد عادی در چنين شرايطی پاسخ مثبت می‏دهند
ولی عامل تقاضای بيعت و امتناع امام ، كه از همان روزهای اول ظاهرشد، ارزش بيشتری نسبت به مسئله دعوت ، بهنهضت حسينی می‏دهد .


اما عامل سوم كه عامل امر به معروف و نهی از منكر استو اباعبدالله عليه‏السلام صريحا به اينعامل استناد می‏كند .
در اينزمينه‏به احاديث پيغمبر و هدف خود استنادمی‏كند و مكرر نام امر به معروفونهی از منكر را می‏برد ، بدون اينكه اسمی از بيعت و دعوت مردم كوفه ببرد
اين عامل ، ارزش بسيار بسياربيشتری از دو عامل ديگر به نهضت حسينی ‏می‏دهد . به موجب همين عامل است كه اين نهضت شايستگی پيدا كرده است كه‏برای هميشه زنده بماند ، برای هميشه يادآوری شود و آموزنده باشد . البته‏همه عوامل ، آموزندههستند ولی اين عاملآموزندگی بيشتری دارد زيرانه‏متكی به دعوت است و نه متكی به تقاضای بيعت . يعنی اگر دعوتی ازامام‏نمی‏شد حسين بن علی عليهالسلام به موجبقانون امر بهمعروف و نهیازمنكر ، نهضت می‏كرد . اگرهم تقاضای بيعت ازاو نمی‏كردند ، بازساكت‏نمی نشست . موضوع خيلی فرق می‏كند و تفاوت پيدا می‏شود
به موجب عامل اول، چون مردمكوفه دعوت كردندو زمينه پيروزیصدی‏پنجاه يا كمتر آماده شده است، امام حركت می‏كند . يعنی اگر تنهااين‏عامل در شكل دادن نهضتحسينیموثربود،چنانچهمردمكوفهدعوت‏نمی‏كردند ، حسين ( ع ) از جایخود تكان نمی‏خورد . به موجب عامل دومازامام بيعت می‏خواهند و می‏فرمايد با شما بيعت نمی‏كنم . يعنی اگر تنها اين‏عامل می‏بود ، چنانچه حكومت وقت از حسين ( ع ) بيعت نمی‏خواست ، اوباآنها كاری نداشت، می‏گفت شمابا من كارداريد ، منكه با شماكاری‏ندارم ، شما از من بيعت نخواهيد ، مطلب تمام است .
پس بهموجب اين عامل ، اگر آنها تقاضای بيعت نمی‏كردند ، ابا عبدالله هم آسوده‏و راحت بود ، سر جای خود نشسته بود ، حادثه و غائله‏ای به وجود نمی‏آمد
اما به موجب عامل سوم حسين يكمرد معترض و منتقد است ، مردیاست‏انقلابی و قيام كننده ، يك مرد مثبت است . ديگر انگيزه ديگری لازم نيست‏ . همه جا را فساد گرفته ، حلال خدا حرام ، و حرام خدا حلال شده است ، بيت‏المال مسلمين در اختيار افراد ناشايسته قرار گرفته و در غير راه رضای خدامصرف می‏شود
و پيغمبر اكرم فرمود : هر كس چنين اوضاع و احوالی راببيند « فلم يغير عليه بفعلو لا قول » و در صدد دگرگونیآن نباشد ، درمقام‏اعتراض بر نيايد ، « كانحقا علی الله ان يدخلهمدخله » شايسته‏است ( ثابت است در قانون الهی ) كه خدا چنين كسی را به آنجا ببردكه‏ظالمان ، جابران ، ستمكاران و تغيير دهندگان دين خدا می‏روند ، وسرنوشت‏مشترك با آنها دارد . به گفته جدش استناد می‏كند كه در چنين شرايطیكسی‏كه می‏داند و می‏فهمدو اعتراضنمی‏كند ،با جامعهگنهكار خودسرنوشت‏مشترك دارد .

تنها اين حديث نيست . احاديث ديگری از شخص پيغمبر اكرم‏ ( ص ) در اين زمينه هست
حديثی داريم كه امامرضا عليه السلاماز پيغمبر اكرمنقل می‏كند وآن‏اينست : « اذا تواكلت الناس الامر بالمعروف و النهی عن المنكر » ،هرگاه مردم ، امر به معروف و نهی ازمنكر را بهعهده همديگر بگذارند ( يعنی هر كس سكوت كند به انتظار اينكه ديگریامر به معروف و نهی ازمنكركندودرنتيجههيچكسقيامنكند ) « فلياذنوا بوقاع من الله » پس برای عذاب الهی منتظر و آماده باشند . چه عذابی ؟ سنگ ازآسمان بيايد ؟ نه ،عذاب الهی در آيه قرآنچنين‏تفسير شده است : « قل هو القادر علی ان يبعثعليكم عذابا من فوقكم او من تحتارجلكم‏او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم باس بعض »

پيغمبر اكرم فرمود : وقتی مردم امر به معروف و نهی از منكر رارها كنند، منتظرو مطمئنباشند كهپشت سرآن عذابالهی می‏آيد
حديث ديگری از پيغمبر اكرماست كه آنرا ، همعلمای شيعه دركتب‏معتبر خود مثل " اصول كافی " روايتكرده‏اند ، و هم علمای اهل تسنن
غزالی اين حديث را در " احياء العلوم " نقلمی‏كند و سند آن دركتب‏حديث اهل تسنن هست : « لتامرن بالمعروف ولتنهن عن المنكر اويسلطن‏الله عليكم شراركم » « فيدعو خياركم فلا يستجاب لهم ». يعنی بايد امر به معروف و نهی ازمنكر را داشته باشيد ، ايندو بايدوجود داشته باشند و گرنه بدان شمابرشما مسلط می‏شوند . بعد خوبان شما می‏خوانند و به آنها جوابی داده نمی‏شود
اكثرا اينطور معنی می‏كنند كه بعداز آنكه بدان شمابر شما مسلط شدند،نيكان شما به درگاه الهی می‏نالند و خداوند دعای آنها را مستجاب نمی‏كند

يعنی قومی كه امر به معروف و نهی از منكر را رها كنند خاصيتشان اين است‏كه خداوند رحمت خود رااز آنها می‏گيرد . هر قدرخدا را بخواننددعای‏آنها به موجب اين گناه مستجاب نمی‏شود . ولی غزالی معنی لطيفی برایاين‏آيه كرده است ( با اينكه مردبه اصطلاح درويشی است و در مسائلاجتماعی‏ديده نمی‏شود ) . می‏گويد : معنی اين جمله : « فيدعو خياركم فلا يستجاب لهم » اين نيست كه خدارامی‏خوانند و خدا دعای آنها را مستجاب نمی‏كند ،
معنايش اينست : وقتیكه‏امر به معروف و نهیاز منكر راترك كنند آنقدرپست می‏شوند ،آنقدررعبشان ، مهبتشان ،عزتشان ، كرامتشاناز بين می‏رودكه وقتی بهدرگاه‏همان ظلمه می‏روند هر چه ندا می‏كنندبه آنها اعتنا نمی‏شود . يعنیپيغمبرفرمود : اگر می‏خواهيد عزتداشته باشيد و ديگرانروی شما حساب كنند،امر به معروف و نهی از منكر را ترك نكنيد . اگر امر به معروف و نهی از منكر نداشته باشيد اولين خاصيت آن ضعفشماست ، پستی و ذلت شماست،دشمن هم روی شما حساب نمی‏كند

آنوقت مثل يك برده و بنده هر چه التماس كنيد كسی جوابتان رانخواهدداد . معنی بسيار لطيفیاست . ما چنين اصلقطعی در اسلام داريم ووجودمقدس اباعبدالله عليه السلامبهايناصلاستنادكردهاستوچنين‏می‏فهماند كه : " فرضا مردم كوفه مرا دعوت نمی‏كردند ، فرضا دستگاهيزيداز من بيعت نمی‏خواست ،من به موجب اصل امربه معروف و نهی ازمنكرساكت نمی‏نشستم "
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید