
12-23-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
همه راست میگويند
ما هرگز فرصت نمیکنيم
تحمل از کوه وُ
صبوری از آسمان بياموزيم.
حالا سالهاست که ديگر ما
شبيه خودمان هم از خوابِ نان و خستگی
به خانه برنمیگرديم،
ما ملاحتِ يک تبسمِ بیدليل را حتی
از يادِ زندگی بردهايم.
کاری نمیشود کرد،
کبوتر دور وُ
کلمه تاريک وُ
زندگی، عطرِ غليظ کبريت سوختهای است
که ديگر برای اين چراغِ بیچرا مُرده
کاری نخواهد کرد.
حالا هی بیخودی بگو چرا خوابت نمیآيد!
میگويم خوابم نمیآيد
نگاه میکنی
ساعت پنجونيم صبح سهشنبه است،
فقط سکوت، سوال، ماه
پَرده، خستگی، ملال.
احساس میکنی از گفتوگوی بُريدهبُريدهی ديگران
چيزِ روشنی دستگيرِ اين شبِ شکسته نمیشود!
شناسنامهام را ورق میزنم،
جويدهجويده چيزی به ياد میآورم،
سالها پيش
مرا به دريا بردند
گفتند همينجا
رو به قبلهی گريههای بلندِ باد بنشين و
ذرهذره و بیچرا بمير!
و من مرده بودم
او مرده بود
و ديگر او
هرگز به آن گهوارهی شکسته باز نيامد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|