
12-23-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گربه سياه
ادگار آلن پو
( 2 )
روز چهارم، گروهي مامور بي آنكه انتظارشان را داشته باشم به خانه آمدند و به دقت سرگرم تجسس شدند. اما من با اطمينان كامل به پنهانگاه جسد، خم به ابرو نياوردم و از دلهره خبري نبود. به درخواست ماموران، در تمام مدت تجسس، آنها را همراهي كردم. هر جاي مظنون را كاويدند و هيچ گوشهاي را ناديده نگذاشتند. سرانجام براي سومين يا چهارمين بار وارد زير زمين شدند. كوچكترين ترسي به خود راه ندادم. قلبم با آرامش طبيعي كار ميكرد. در تمام مدت، دست به سينه، آسوده خاطر، درازا و پهناي زير زمين را ميپيمودم. ماموران خشنود از جستجوي دقيق بساط خود را برچيدند و آماده رفتن شدند. ديگر ياراي سركوبي شادماني خود را نداشتم. دست كم بايد جملهاي به نشانه پيروزي و اينكه آنها را از بيگناهي خود مطمئن سازم بر زبان ميراندم. وقتي خواستند از پلهها بالا بروند تحمل از كف دادم و رو به آنها كردم:
- آقايان! خوشحالم از اين كه سوةظن شما برطرف شده. براي همه شما آرزوي سلامتي ميكنم. اميدوارم از اين پس رفتارتان كمي مودبانهتر باشد. آقايان! در ضمن لازم است يادآوري كنم كه اين خانه بسيار خوب ساخته شده...
ديوانهوار و گستاخانه صحبت ميكردم. بيآن كه به درستي دريابم چه ميكنم:
- ...به جرات ميتوانم بگويم قابل ستايش است. به ويژه ديوارها... داريد ميرويد، آقايان؟ اين ديوارها عجيب محكم ساخته شدهاند.
و در آن لحظه، با گستاخي خشم آلودهاي انتهاي عصاي خود را درست به همان قسمتي كه جسد همسرم را قرار داده بودم، كوبيدم. آه خداوند مرا از چنگال اهريمن حفظ كند. هنوز بازتاب ضربه عصا به درستي سكوت را نشكسته بود كه صدايي از دل ديوار پاسخ داد! صدا نخست نالهاي گنگ و بريده بريده بود؛ همانند هقهق كودكي، و آنگاه آرام آرام بلند و پرطنين و غير انساني شد – زوزهوار. فريادي نيم نفرت نيمي پيروزي- صدايي كه تنها از جهنم بر ميخيزد. صداي موحشي كه هم، دوزخيان زير شكنجه سر ميدهند و هم اهريمنان شاد از عذاب جاويدان. بيان احساساتم در آن لحظات، نشان نادانيست. داشتم بيهوش ميشدم. كوشيدم با تكيه بر ديوار روي پا بايستم. ماموران بهت زده و هراسان براي يك لحظه بيحركت ماندند؛ آن گاه دستان پولادينشان به ديوار حمله برد. تمام قسمت باز سازي شده، يكباره فرو ريخت و جسد بدهيبت آشكار شد. سر از ميان چاك برداشته بود خون اطراف آن دلمه بسته بود و حيوان خبيث با تنها چشم شرربار خود روي جسد چمباتمه زده بود. حيوان حيلهگري كه مرا به جنايت واداشت و زوزه نابهنگامش به چنگال جلادم افكند. من آن هيولا را نيز درون ديوار مدفون كرده بودم.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|