نمایش پست تنها
  #25  
قدیمی 01-07-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


زندگی

پشت ويترينِ پُر غبارِ اين مغازه هنوز
دو تا عروسکِ جوانِ بی‌مشتری
سر در گوشِ هم از بغضِ شکسته‌ی دختری می‌گويند
که روزی دور
گريه و گهواره به دوش
با سينی اسپندِ روشنش در دست
از خوابِ فال و دعای دريا آمده بود.


عروسکِ اول کنار آينه بود
عروسکِ دومی در آغوشِ اولی،
انگار يکيشان به آن يکی می‌گفت
ديگر از آن همه پَريخوانِ خيسِ بوسه و تشنگی
هيچ خواستگارِ خسته‌ای
از خوابِ فال و دعای دريا نمی‌آيد،
ما بی‌جهت اينجا
هنوز چشم به راهِ شاهزادگانِ شهرزادِ قصه‌گو نشسته‌ايم،
حالا سال‌هاست
که روسری‌های کهنه‌ی اين دَکه‌ی پُر غبار
گيسو به دهانِ بی‌چفت و بَستِ اين گيره
از حراجِ باد می‌ترسند.


آن سوتر، آنجا
کالسکه‌ی شکسته‌ای آنجاست
که ديگر از سنگفرش کوچه و
تَق‌تَقِ تَسمه‌ی نقره‌پوش
چيزی به ياد نمی‌آورد،
تنها کلاغی بر بند رَختِ ايوانِ روبه‌رو
با آب و تابِ نهنوی بی‌قرارش در باد،
خيال می‌کند
بر سيم پُر نِق‌ونوقِ تلگراف نشسته است.


نه کسی می‌آيد
نه کسی می‌رود
تا صبح روز بعد:
آسمان غمگين است،
يک خيابانِ خلوتِ بی‌انتها،
باد و برگ،
چک‌چک آرواره‌های چنار،
و دو تا عروسکِ پير بی گفت‌وگو
که به تيپای جاروی رفتگر ...!

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید