
01-10-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نامهای که برای چندمينبار ...
ديگر دلم جا نمیگيرد اينجا
بگيرم از رَدِ رويا به گريه اشاره کنم!
هی مثل اين که يک عده آدمی
با چِلِق چِلِق آدامسهايشان در دهان
از منِ خسته میپرسند:
تو کجا میروی اولِ صبح و ستاره،
که شبِ بیستاره و صبح ... برمیگردی!؟
میگويم تا دلتان بسوزد
میگويم میروم
میروم يک جای خيلی دور،
تا ماه
مقنعهی تاريکش را از خوفِ باد بردارد،
بيايد کنارِ آب و جوارِ خواب و هوای اشاره ...!
چه نُدرتِ بیباوری
چه کيفِ قشنگی
چه اتفاقِ عجيبی!
ولی دروغ گفتم،
ماهیها يکیيکی میآيند
حدودِ همين ساحلِ نزديک
اول به ماهِ غمگينِ بیخبر نگاه میکنند
بعد رو به آسمان ساکتِ بیبوسه
هورهورهور گريه میکنند
آنقدر که دلِ دريا
خُرده خُرده بشکند
برود بینام و آينه شود.
دارم دروغ میگويم.
باد میآيد!
باد میآيد و برای هر ماهیِ آشنا
يکی دو تکهی روشن از رويای آينه میآورد
آواز میخواند
میگويد شما هم آواز بخوانيد
شادمانی چيزیست
که فقط از نطفهی زنان به بوسهی باران خواهد رسيد.
راست میگويم
دريا دارد بالا میآيد
دريا دارد خُرده خُرده
خوابهای خود را برمیدارد
آينهها را میبوسد، میرود يک طرفی دور ...!
آن وقت من به خودم میگويم
تو بايد دوباره به خوابِ خانه برگردی
دلت آرام خواهد گرفت
دستهايت پُر از بوی پيراهن وُ
عطرِ مَرمَر و بوسههای ماه خواهد شد!
راست و دروغش با خداست!
تمامِ حکايتِ ما همين بود:
نه غَريبی آمد وُ
نه آشنايی رفت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|