
01-10-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چيزی نيست
من اين خانه وُ
همين صحبتِ اين و آن را دوست میدارم،
لِکلِکِ روشنِ پردهها
نيمدریهای منحنی
کبوتر و کوچه
حرف و سلام و سادگی را دوست میدارم.
سايه بهتر است، سکوت هم بَد نيست،
يا آواز و آينه،
عطرِ قشنگِ عصری از هوای علف،
علاقه به آسمان، به کتاب، کلمه، کهربا،
بوی نمورِ باغِ انار،
پشت بامی بلند،
چند پاره ابرِ پراکنده بالای کوه،
و حتی وقتی که خسته میشوی ...
وقتی چُرتِ ولرمِ ... (کلمهی درستش، به يادم نمیآيد.)
اصلا زندگی چيزی نيست
اِلا همين هوای خوش و گزنده و دلپذير و تلخ!
وقتی که راهی نيست
میآييم ببينيم واقعا چه میشود، چه بايد کرد!؟
دورِ هم مینشينيم
نگاه میکنيم
و تازه میفهميم که قدرِ سکوت و بوسه را میدانيم،
و بعد ذرهذره به ياد میآوريم
انگار که يکديگر را دوست میداريم،
نوعی هوای احتياط و آشنا با ما
تمامِ اطرافِ آينه را گرفته است،
اول به سنگ اشاره میکنيم
بعد شَک به ستاره میبريم
و آخرِ همهی خوابهای تشنگی
تازه با آوازِ آب آشنا میشويم،
و دُرُست وقتی که نوبت به گفتوگوی گريه میرسد،
سکوت میکنيم.
شما چه میگوييد!
من تمام شبِ پيش
فقط به خاطرِ چند سوالِ ساده بيدار بودهام
من اصلا بلندیهای مهگرفته را نديدهام
کتابِ سربستهی باران را نخواندهام
منزلِ ماه و سراغِ ستاره نرفتهام،
پس چرا اين همه رو به رويایِ ارغوان
از خوابِ پروانه میپرسيد:
- خانهی آخرين فصل آفتاب و آينه کجاست؟
به خدا من و اين خانه وُ
صحبت اين و آن را دوست میدارم
من اصلا نمیدانم از کدام راه
به رويای ارغوان میرسند،
فقط معنی ماه را میفهمم که روشن است،
روشن است که طاقتِ دوری وُ
تحملِ تشنگی در من نيست.
میخواهم به خوابِ خانه برگردم
من اين خانه و
صحبتِ اين و آن را دوست میدارم
میخواهم به اولِ تمامِ ترانههای باران برگردم.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|