7
مراسم عروسي در عين حال که ساده و فقيرانه است تشريفاتي دارد . در فصولي که آنجا بوده ام (تابستانها)فقط يکبار شاهد مراسم عروسي بوده ام . هيچ فراموشم نمي شود که داماد از سر درخانه خود يک تکه بزرگ قند را چنان به طرف کاروان عروس ، که به خانه اش مي آوردند ، انداخت که اگر بسر کسي مي خورد حتما مي شکست . و نمي دانم چرا عروس را سورا بر قاطر و بازينت هايي که از پارچه و جاجيم از اطرافش آويخته بودند شبيه به حضرت قاسم يافتم که در دسته ها و تعزيه ها ديده بودم .
معمولا از ايام کودکي بچه ها را برا ي هم شيريني مي خورند . و با اينکه (اگر خويشاوندي تمام اهالي صحت داشته باشد.) اغلب ازدواجها در ميان افراد فاميل است نشانه اي از انحطاط نسل در ميان آنها نيست . کور چندان کم نيست . دنباله همان چشم دردهاي کودکي . اما افليج و ناقص ، اصلا در ده نمي شود پيدا کرد . عروسي ها بهمان سادگي راه مي افتد که آسياب ده و مقدمات آن بقدري بسرعت مي گذرد که اصلا فرصت بگفتگوهاي خاله زنکي نمي دهد . مبلغ مهر بسيار کم است . حداکثر پنجاه تومان . و از جهيز و ساير مخلفات خبري نيست .
شب عروسي چند نفر از جوانان مي آيند و داماد را به حمام مي برند و نو پوشانده بيرونش مي آورند . اول به زيارت معصوم زاده بعد به خانه . و داماد دست پدر يا ولي خود را مي بوسد . قبل ازينکه داماد از حمام بيايد روي بام را فرش کرده اند و يک کرسي مفروش در ميانه گذاشته اند که داماد را رويش مي نشانند. در ضمن جار زده اند و مردان ده جمع شده اند و غلغله اي بپاست و تازه غروب شده است . داماد که به کرسي نشست دو تاشمع به دو دستش مي دهند و پيرمردي بميان مي افتد و چوب و تخته اي يا چوب و چارپايه اي بدست مي گيرد و کنار داماد مي ايستد و هداياي اهالي را جار مي زند :«سيد مشهدولي ، اي گوهادا ، خانه آبادان » و به چوبي مي کوبد . حضار با هم فرياد مي زنند :«خانه آبادان» .و هر يک از اهالي بقدر طاقت خود هدايايي مي دهند . يعني هريک اعلام مي کنند که چه خواهند داد . و تا قبل از بردن عروس هديه خود را مي فرستند و رويهمرفته براي زندگپي تازه سرمايه اي گرد مي آيد . تقديم هدايا که تمام شد شام مي دهند. همان اوايل شب. آش کشکي يا دوغي . و بعد تا سه ساعت از شب رفته مي نشينند . سه ساعت که از شب گذشت از خانه داماد براي عروس حنا مي فرستد . با توت و سنجد وسيب و کشمش و تخم مرغ رنگ کرده وشيريني هاي طبيعي ديگري که بهم برسد. زنها بساط را در مجموعه اي بسر مي گذارند و بخانه عروس مي برند . يک طبق ديگر نيز از همين بساط بمجلس مي آورند و جلوي داماد مي گذارند ودست داماد را تا مچ حنا مي بندند . ساقدوش ها نيز دست هاي خود را حنا مي بندند . اين مراسم که گذشت پيرمرد ها مجلس را براي جوانان خالي مي کنند و به خانه هاي خود مي روند . اما جوانها بيست نفري هستند که تا صبح بيدار مي مانند . هريک پولي مي گذارند ، گوسفندي و برنجي و روغني مي خرند. همان شبانه . و زنها شبانه مي پزند و مي خورند . چايي هم براه است . گاهي هم يکي آواز مي خواند يا يکي ني مي زند و ديگري مي رقصد . تا صبح باين صورت سر مي کنند. همين عده صبح که شد داماد را با خود به خانواده هاي اقوام ببازديد مي برند و هرجا شيريني و چاي مي خورند تا نزديک ظهر که بخانه داماد برمي گردند. پيرمردها برمي خيزند و بمنزل عروس سري مي زنند . و اگر جهيزي در کار باشد صورت برميدارند و شهادت مي دهند . مختبصر لباسي براي عروس و داماد و يک صندوق . اما کيسته توتون ، بند تنبان و سفره کمري جزء لاينفک جهيز است . اگر هيچ چيز ديگري هم در کار نباشد اينها مسلما هست .
از طرف ديگر عروس را نيز روز قبل به حمام برده اند و لباس نو پوشانده اند و زينت و بزک کرده اند و آماده است. صورت برداري از جهيزيه که تمام شد آن را در صندوق مي گذارند . بندرت اتفاق مي افتد که جهيز يک عروس دو صندوق باشد . صندوق را اگر يکي باشد بکول کسي مي گذارند و اگر دو تا ، روي قاطر مي بندند و جلوي عروس را ه مي اندازند . عروس نطز سوار قاطر ديگري مي شود که از آن زيور و زينت آويخته است . سر قاطر را با حنا رنگ کرده اند و منگوله زده اند . دهنه قاطر را برادر عروس يا يکي از مرداغن نزدطک باو مي گيرد و براداران ديگرش يآ خويشاندان مرد بازوان عروس مي گيرند و از دو طرف قاطر مي آيند . خيلي آهسته . و صلوات مي فرستند . و يکي در پيش قافله چاوشي مي کنند . پيرمدرها بدنبال و زنها نيبز از پي آنها مي آيند .صد قدمي خانه داماد قافله مي ايستد. داماد ساقدوش هاکه در اصطلاح اهالي «زامادست برار» نام دارند ببام مي روند و داماد سه بار قند يا انار يا سيب بطرف عروس و قافله اش مي اندازد. اگر به عروس خورد يا از بالاي سرش گاذشت معتقدند که داماد در شب زفاف موفق خواهد بود وگرنه فال بد مي زنند . صد قدم فاصله چنداني نيست و معمولا همه دامادها موفقند . بعد عروس را پيش مي آورند و دم خانه داماد مي رسانند . پدر داماد يا ولي او قآن بر ميدارد و سوره هايي از آن مي خواند و قرآن را دور سر عروس مي گرداند . بعد عروس را بغل مي زند و پياده مي کند . اما داماد هنوز بربام است و مقداري جو برشته و کشمش و گاهي پول خرد در دامن قبا دارد که وقتي عروس بزير در رسيد نثارش مي کند . بعد عروس را وارد مي کنند و در اطاقي بروي تخت مي ايستانند و شمع به دستش مي دهند . مردها از همان دم در پي کار خود رفته اند و ديگر مجلس زنانه است. عروس يکي دو ساعت شمع به دست ايستاده است و زنها دورش حلقه مي زنند و مي رقصند و کف مي زنند و هنوز بعد از ظهر است که مجلس تمام مي شود و عروس و داماد خلوت مي کنند . زفاف شب نيست. عصرهاست . موفقيت داماد راهنوز آفتاب غروب نکرده با طبل بر سر بام مي کوبند . و بعد زنان عروس را و مردان داماد را بحمام مي برند . عروس تا سه روز روزه صمت مي گيرد . با هيچکس هيچ حرفي نمي زند . در اين سه روز از درو هميسايه براي عروس و داماد غذا مي فرستند و آن را «در زن سري » مي گويند . عروس در اين سه روز دست به سياه و سفيد هم نمي زند .
8
خانه ها معمولا مطبخ جداگانه ندارد . در گوشه اي از ايوان که از سه طرف پوشيده است و يک بر آن رو به شرق يا جنوب بازست ، اجاقي نهاده اند که بآن «کله ، به کسر کاف و لام» مي گويند . و همانجا پخت و پز مي کنند ، و گر زمستان باشد روي تنورها . هيچ اطاقي حتي پستو ها و زير زمين هاي ده نيز بي «تندور» تنور؛ نيست . تمام اطاقها اگر بتازگي اندود نشده باشد از کمر به بالاسياه است و اگر هم شده باشد تيرگي دود از زير اندود به چشم مي خورد . خانه ها يا حياط ندارد و يا اگر دارد بسيار کوچک است که در آن نه مي شود چيزي کاشت و نه فضايي دارد و در حقيقت راهرو چارپايان است . به اسطبل . در تمام ده فقط روزنه هاي گنبد طاق حمام شيشه دارد . غير ازين کمتر شيشه اي به پنجره اي افتاده است . کوزه گلي يا سبو کمتر بکار مي برند . فقط يک نوع قلقلک کوچک از ساوجبلاغ مي خرند که در آن آب براي آشاميدن به سر کار مي برند . «قره آفتوه» را که مشربه بسيار بزرگ و بي لوله اي است براي آب از چشمه آوردن و بردن دارند . اگر قرمه اي براي زمستان مي پزند ، اگر پنيري مي خواهند نگهدارند ، و اگر شيره اي يا عسلي يا هرچيز ديگري باشد آنرا در خيک مي کنند . اغلب کيسه ها نيز از پوست است . بهترين انبان ها را در آنجا ديده ام . در پسينه (پستوي خانه ها ) تنورهاي بزرگي را روي زمين نهاده اند که هرکام انبار جداگانه اي براي گندم يا جو يا ارزن است که به آن «پالفه» مي گويند . پرش که کردند سرش را گل مي گيرند . و از سوراخي که به پايين دارد هر چه مي خواهند درمي آورند . توپي کوچکي را بيرون مي آورند و گندم و جو يا ارزن بيرون مي ريزند . درين پستوها اغلب چاله هاي نساجي را نيز مي توان ديد . با تيرکهاي کار گذاشته شده و ديگر لوازم آن ، که بيشتر زمستان ها را به راهش مي اندازند و اگر پيرزني در خانه باشد که کار سنگين نتواند ، حتي در تابستان ها . عسل را خيلي خوب مي پرورانند و خيلي زياد مي خورند . با موم هم مي خورند . غير از پستو و ايوان و زيرزمين ، اطاق ديگري دارند که مهمانخانه مانند است و طاقچه ها و رف هاي آن مزين است به تمام اثاث گرانبهاي خانه و آنچه به يادگار در خانواده مانده است . از سماور و چيني و لاوک و چيزهاي ديگر ؛و گاهي قليان . گرچه همه از زن و مرد چپق مي کشند ولي پيرمردها و ريش سفيد ها گاهي نيز قلياني زير لب مي گيرند . غير از «گون» که هيزم غالب اهاليست سوخت ديگري هم دارند و آن فضولات چارپايانست که در تمام فصل سرما در آغل زير پايشان ريخته و به ضخامت نيم متر بالاآمده . برفها که آب شد و چارپا را به کوه فرستادند با بيلهاي نوک تيز اين فضولات دلمه شده را مي برند و لوزي شکل در مي آورند و در آفتاب خشک مي کنند و مي سوزانند . در فصل سرما کمتر در آغل را با زمي کنند . از سوراخي که به سقف آن است هر روز صبح و عصر علوفه چارپا را پايين مي اندازند و فقط روزي يکبار براي آب دادنشان به کنار چشمه بزرگ جلوي حسينيه مي برند . يک ماه که از عيد گذشت چارپا را به کوه مي فرستند .
گذشته از گله کوچکي که از اين پس هر روز به چرا مي فرستند و غروب به ده برمي گردانند ، تاشير و پنير روزانه شان را تامين کند ، قسمت اعظم چارپاي اهالي به اين طريق تمام فصل گرما سر کوه مي ماند و يک ما ه از پاييز گذشته برمي گردد. به همراه گله اي که روي کوه است پنج شش نفري هستند که به نوبت سرکوه مي مانندد و در چادري که به پا کرده اند مي خوابند و هرروز شيرها را مي دوشند و پنير مي کنند و از همانجا بارقاطر براي فروش به اطراف مي فرستند . اين رمه را که به کوه منزل کرده است حتي شبهات نيز به چرا مي برند . غروب که رمه برگشت و دور چادر اطراق کرد دو سه ساعتي استراحت مي کند و باز براي چرا مي رود . تا يک ساعت به آفتاب مانده ، و تاسر آفتاب باز استراحت است و دوباره چرا.عجله دارند . چون علفهاي خوشبويي هست که اگر چريده نشود خشک مي ماند . چه در مورد رمه اي که هر روز به کوه مي رود و شب برمي گردد و چه درمورد رمه بزرگ که تمام فصل در کوه است . براي دوشيدن شير قانون بخوصي «تراز»دارند . هرکس به نسبت تعداد چارپاي دوشان خود در ماه چند روز معين تمام شير گله را مي دوشد . به اين طريق حتي فقيرترين خانواده ها نيز که به زحمت ده بزوميش دارند ، مي توانند با محصول شير يک روزه تمام گله نه تنها آذوقه لبنياتي يک ماه خود را تهيه کنند بلکه پنير براي فروش هم فراهم کنند. چوپان به اين مناسبت گله را که از کوه برمي گرداند هر روز به در خانه اي که بايد مي برد و پي کار خود مي رود و وقتي چارپا دوشيده شد به طرف خانه صاحب خود روانه مي گجردد .
در اوايل ماه دوم تابستان که منتهاي گرماست يک روز تمام اهالي براي چيدن پشم رمه خود به کوه مي روند و تقريبا ده خالي مي ماند . تنها پيران و آنها که در مزارع کاري واجب دارند غايب اند . مراسم بزرگي است . چند چارپا مي کشند و آبگوشت مفصليب به پا مي کنند و از روز پيش کله ها را نيز پخته اند و کله پاچه هم هست و صبح تا غروب با قيچي هاي مخصوص ، پشم تمام رمه را مي چينند . همه باهم کمک مي کننند . ولي در آخر کار هر کسي پشم چارپاي خود را برمي دارد و مي برد . و د راوقات بي کاري ، دوک به دست ، همين پشم را مي ريسد .
چوپاني که رمه کوچک را هر روز به کوه مي برد و برمي گرداند يک نفر است ، و در هر سال براي هرچارپا يک چارک گندم مزد چوپاني مي گيرد . اما آنها که رمه بزرگ را تابستانها در کوه نگه مي دارند ثابت نيستند و از خانواده صاحبان رمه نوبت مي دهند . مزدي هم ندارند . کدخدا به معرفي پيرمردان ده از طرف بخشداري که در شهرک است هر جهارس ال يکبار معطن مي شد . تها کار کدخدا معرفي جوانهاي بيست ساله است که به خدمت وظيفه اعزام بشوند . غير از اين کمتر کاري دارد.
تمام املاک ده از خانه وباغ و مزرعه و چراگاه وقف است و قابل فروشي نيست . نه به بيگانگان و نه در ميان خود اهالي . هيچکس زميني را نمي تواند بفروشد . اما معاوضه مي کنند و آنهم خود اهالي با هم . تمام املاک مزروعي ده به 48 چارک تقسيم شده است . بزرگترين مالک ده بيش از يک چارک ملک ندارد . خرده مالکند . با مالکيتي که تعلق خاطر ايجاد نمي کند . کساني از اهالي که به شهر رفته اند و يا کوچ کرده اند چونمي توانسته اند املاک خود را بفروشند ناچار بيکي ازبستگان خود در ده اجاره اش داده اند . زميني بيش از قدرت کشت اهاليست و باين علت بيکاره مانده است . زمين مناسبي هم نيست . کوهپايه است . کار چارپا نيز اجازه رسيدگي بيشتري به مزارع نمي دهد . ناچار اغلب زمينها را بنوبت مي کارند هر قطعه زميني را دوسال يا سه سال يکبار.اجاره اي ....که از زمين هاي اجاري گرفته مي شود «سه کوت » است . فقط آب و ملک از موجر است و کار و تخم و گاو از مستاجر.اما اگر موجر در تخم و گاو نيز شريک باشد نصفا نصف سهم مي برد . اما املاک از هرکسي باشد منافع علف چيني آن مال رعيت است. يعني کسيکه در آن کشت کرده . و هرچه کاه پس از خرمن بدست بيايد از آن «ورزو» (گاو نري) است که شخم کرده . ناچار به کسي مي رسد که ورزو از اوست .
در موقع تقسيم عوايد اشتراکي ده از قبيل باج چراي مراتع اطراف ده (که در سال 1324 مثلا به دويست تومان رسيد ) مبناي عمل مقدار چارک ملکي است که هر کس دارد . کدخدا ناظر تقسيم اين عوايد است .
هر يک از مردان سالي يک تومان باي سر تراشي به سلماني ده مي دهند که کيفي دارد و هفته اي يکبار به تمام خانه سر مي زند و سيار است . و هر يک از اهالي از زن و مرد و بچه در سال سه چارک گندم به حمامي مي دهند که در تمام سال حمام را بگرداند و گرم نگهدارد. منتهي هر خانواده اي نيز مواظب است که در سال به نسبت تعداد افراد خانواده براي حمام هيزم بياورد . يعني از کوه «گون» بکند و ببام حمام بريزد. انبار کردن گون ها ، آب انداختن ، کوره سوزاندن و ديگر کارها از خود حمامي است . شايد همين دو نفر يعني حمامي و سلماني باشند که کار ديگري غير از شغل خود ندارند . حتي چوپان نيز در زمستان بيکار مي ماند و بيرون از ده کاري مي گيرد . ديگران از زن و مرد اغلب در همه کارهاي ديگر دست دارند. از علف چيني تا گيوه کشي. و از درو تا شير دوشيدن.
9
[FONT=Lotus]
ادامه این مطلب به علت طولانی بودن در فایل
http://p30city.net/redirector.php?ur...55vhjao5tp.zip
قرار گرفت .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط دانه کولانه : 03-11-2011 در ساعت 10:07 PM
|