نمایش پست تنها
  #1213  
قدیمی 01-20-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چشمها را باید شست جور دیگر باید دید...
در بیمارستانی دو بیماردر یک اتاق بستری بودند.یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره ی اتاق بود بنشیند
.
ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقی اش روی تخت بخوابد آنها ساعتها با هم صحبت میکردند
.
از همسر ،خانواده ،سربازی،تعطیلاتشان با هم حرف میزدند
.
هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود می نشست و تمام چیزهائی که بیرون از پنجره میدید را برای هم اتاقی اش توصیف میکرد
.
پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه ی زیبائی داشت
.
مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا میکردند و کودکان با قایقهای تفریحیشان در آب سر گرم بودند
.
درختان کهن به منظره ی بیرون زیبائی خاصی بخشیده بودند و تصویر زیبائی از شهر در افق دور دست دیده میشد
.
همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف میکرد ، هم اتاقی اش چشمانش را می بست و این جزئیات را در ذهن خود مجسم میکرد و روحی تازه میگرفت
.
روزها و هفته ها سپری شد. تا اینکه روزی مرد کنار پنجره از دنیا رفت و پرستاران بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند
.
مرد دیگر که بسیار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پپنجره منتقل کنند.
پرستار با رضایت این کار انجام داد.
مرد به آرامی و با درد بسیار خود را به کنار پنجره کشاند
.....
تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون پنجره بیاندازد
.
بالاخره توانست آن منظره ی زیبا را با چشمان خودش ببیند و با کمال تعجب با یک دیوار بلند مواجه شد
...
مرد متعجب به پرستار گفت:که هم اتاقی اش منظره ی دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف میکرده
!
پرستار پاسخ داد:
ولی آن مرد کاملانـــــــــــــــــــــــــــاب ینــــــــــــــــــــــــــــ ــا بود...
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید