
01-23-2011
|
 |
کاربر فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مي توانم در اين روزگار پر از شلوغي که سراسرش را سکوت گرفته
با تو اي تنها ترين تنهاي دنيا باشم ..
اکنون که نگاهم خيس از ترنم اشک است و بس
اشکي براي تو .. براي بزرگترين عشقم ميريزم ...
بهترينم .. گرچه من تنها ترينم اما ...
بالا تر از تنهايي هم رنگي است ..
رنگ سفيدٍ تو..
نازنينم حالا که مرا از بند عشق زميني ام رها کردي ..
به تو نزديکم .. نزديکتر از نفسي که مي آيد و مي رود ..
حالا که در بند تو گرفتارم شادم .. شادم که چون پرنده اي به سويت مي آيم ..
الهي .. مي خواهمت حتي بيشتر از جان ..
جان بي ارزشم براي تو که منه پر گناه مرا از من جدا کردي ..
....... دوستت دارم تا پاي جان .......
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|