راهی است ره عشق، به غایت خوش و نزدیک
هر ره که جزین است همه دور و دراز است
مستی، که خراب ره عشق است، درین ره
خواب خوش مستیش همه عین نماز است
در صومعه چون راه ندادند مرا دوش
رفتم به در میکده، دیدم که فراز است
از میکده آواز برآمد که: عراقی
در باز تو خود را، که در میکده باز است
فخرالدین عراقی
غزلیات