نمایش پست تنها
  #490  
قدیمی 02-10-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



طنزمشروطه

سيد اشرف الدين قزوينی، نسيم شمال


سيداشرف الدين قزوينی، بی شک از مهم ترين شاعران طنزسرای دوران مشروطيت است. اشعار او زبان به زبان می چرخيد. در قزوين به دنيا آمد. در جوانی به کربلا و نجف رفت و پس از پنج سال به ايران مراجعت کرد.
او مدتی در قزوين بود و در ۲۲ سالگی به تبريز رفت. در تبريز چند سالی درس خواندو آنگاه برای زندگی به رشت رفت. و نه ماه پيش از بمباران مجلس روزنامه ادبی و فکاهی « نسيم شمال» را داير کرد. سيداشرف الدين محبوب ترين و معروف ترين شاعر ملی عهدانقلاب مشروطه است.
سعيد نفيسی در موردش گفت: « هر روز و هر شب شعر می گفت و اشعارش را هر هفته چاپ می کرد و به دست مردم می داد..... وقتی روزنامه فروشان نام روزنامه اش را فرياد میکردند، براستی مردم هجوم می آوردند. ... زن و مرد، پير و جوان، کودک و برنا، بیسواد و باسواد اين روزنامه را دست به دست می گرداندند. در قهوه خانه ها، درسرگذرها، در جاهايی که مردم گرد می آمدند، باسوادها برای بی سوادها می خواندند ومردم حلقه می زدند و روی خاک می نشستند و گوش می دادند...» ...... نام روزنامه آنقدر معروف بود که مردم او را نسيم شمال صدا می کردند....
روزی که موقع انتشار آن می رسيد، دسته دسته کودکان ده دوازده ساله که موزعان اوبودند، در همان چاپخانه گرد می آمدند و هر کدام دسته ای بزرگ می شمردند و از او میگرفتند و زير بغل می گذاشتند. اين کودکان راستی مغرور بودند که فروشنده نسيم شمال هستند..... يقين داشته باشيد که اجر او در آزادی ايران کمتر از اجر ستارخان، پهلوان بزرگ نبود.... از هيچ کس بد نمی گفت، اما همه را مسخره می کرد و چه خوب می کرد
شعر «تازيانه» و «فعله» از معروف ترين و زيباترين آثار سيد اشرف الدين هستند. هردو شعر با زبانی ساده به وضع کشور و ملت می پردازند. اشعار ديگری مانند « صبرکن آرام جانم صبر کن» يا « وفات يک دختر فقير از شدت سرما» نيز از اشعار مطرح نسيم شمال بود که در زمان انتشار روزنامه اش مورد توجه مردم قرار گرفته بود.


تازيانه

دست مزن! چشم، ببستم دو دست
راه مرو! چشم، دو پايم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن
نطق مکن! چشم، ببستم دهن
هيچ نفهم! اين سخن عنوان مکن
خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم
ليک محال است که من خر شوم
چند روی همچو خران زير بار؟
سر زفضای بشريت برآر

فعله


ای فعله تو هم داخل آدم شدی امروز؟
بيچاره، چرا ميرزا قشمشم شدی امروز؟
درمجلس اعيان به خدا راه نداری
زيرا که زر و سيم به همراه نداری
در سينه بی کينه بجز آه نداری
چون پير نود ساله چرا خم شدی امروز؟
بيچاره چرا ميرزا قشمشم شدیامروز؟
هرگز نکند فعله به ارباب مساوات
هرگز نشود صاحب املاک دموکرات
بی پول تقلا مزن، ای بلهوس لات
زيرا که تو در فقر مسلم شدی امروز
بيچاره چرا ميرزا قشمشم شدی امروز...


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید