
02-14-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خدایا کمکم کن!
ربازارتارز در كتاب بیگانه ای در لب رودخانه با پدارزاسك چنین میگوید:
« آنگاه که خدا بهر کاری خواستار تو باشد، کاری از تو ساخته نیست. او ترا به هر وسیله ای به سوی خودش میکشاند؛ بی آنکه خودت بدانی. خواه به واسطه قلب زنی باشد یا کودکی، برای او تفاوتی ندارد. »
کودکی سه ساله در وضعیتی ناگوار گرفتار شد. او روی شکم بر روی دو صندلی دراز کشیده و پاهایش را آویزان کرده بود، اما چون نمیتوانست فاصله زمین را با پاهایش ببیند، میترسید دستش را رها کرده و این چند سانتیمتر باقیمانده را تا زمین سر بخورد.
پدر که قیل و قال پسرش را برروی صندلی میدید، اول فکر کرد شاید طفل به صندلی چسبیده. اما بعد به اصل موضوع پی برد. پسر بچه دائم میگفت، « خدایا کمکم کن! » پدر نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد. این مشکل که برای پدر تا این حد پیش پا افتاده بود، از نظر طفل شایسته مداخله خداوند بود.
ولی پدر متوجه شد که خودش هم بارها به حال خود سوگواری کرده و به قدری ترسیده که نتوانسته خود را رها کند. به راستی چند بار این ماجرا تکرار شده که مردم به جای آموختن درس لازم، از خدا خواسته اند تا برای رفع اشکال یا مانع مداخله کند؟ عشق پدر به پسرش فرصتی را فراهم کرده بود تا او خود را بهتر بشناسد. با تمام اینها ماهانتا همیشه حاضر است تا عشق و حمایت خود را به هر کسی که عاشق اوست نثار کند.
کلام زنده – جلد اول – فصل سی و شش – سرزمین عجایب عشق
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|