امشب که ستاره شدی
تا اوج آسمان بال گرفتم
پر زدن با سیمرغی که نبود
و قاف،استوار
در میانه کاغذ های اساطیری
خفته
که من خوابم نمی برد
و هزار مرغ
سیمرغ وار پرواز می کردند
ستاره ها که چشمک می زدند
ماه عاشق می شد
من با همه ستاره ها قهر بودم
تو که ستاره شده بودی
نماندی توی آسمان
اوج که می گرفتم
بیشتر فاصله می گرفتی
ماه که لبخند می زد
یا شاید ریشخند
لجم می گرفت
ماه عاشقت شده بود
و من عاشقت مانده بودم
دلبرکم
عاشقانه هایم را ماه می شنید
و شنیده بود
شبان و روزهای پیش
ماه عاشقت شده بود
و دل من می شکست
نمی توانم درد دل کنم
باشد تا خورشید سر برآورد.