
03-03-2011
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سال 89 چطور گذشت؟
سلام به همه
خوبین؟
اول یه خورده در مود موضوع قبلی صحبت کنم
سبزه هاتان در چه حالن؟
من معمولا سبزه رو دیرتر آماده میکنم به این دلیل که موقع تحویل سال
سر سفره هفت سین، سبزه کاملا سرحال و با طراوت باشه و مجبور نباشم
با قیچی مرتبش کنم.
امسال عدس گذاشتم و زودتر شروع کردم چون عدس دیرتر از گندم رشد میکنه، ولی اونجور که آناهیتا گفت سه روز تو آب نموند(چون از روز دوم بوی بدی میگیره) فقط یک شبانه روز کامل تو آب خیس خورد بعد دو روز تو دستمال گذاشتم و مرتب دستمالو نمدار کردم، امروز متوجه شدم جوانه زده، تو یه ظرف سرامیکی مستطیل شکل خوشگل چیدمش، فکر کنم سبزه خوبی بشه، حتما عکسشو براتون میزارم که ببینید.
مینا جون چشم اونجا هم سر میزنم
و اما سال 89.........
اکثرا از امسال که دیگه داره تموم میشه دل زیاد خوشی ندارن
شاید طعم تلخی روزهای سخت بیشتر یادمون میمونه
و یا فقط اتفاقات خیلی خاص و خاطره انگیز خوب تو ذهنمون جا میگیره
برا منم اتفاقات زیادی امسال رخ داد، خوب و بد
خداروشکر روزهای خوبم زیاد پیش اومد
نمونه ش نیمه اول فروردین خواهرم ازدواج کرد و سال رو با جشن عروسی آغاز کردیم
سفری که به تهران منزل خاله جان داشتم و برای اولین بار
از پگاه دور شدم بخاطر درس و مدرسه ش با من نیومد ولی همین باعث شد قدر مامان گل و مهربانشو بهتر بدونه، و تو این سفر خیلی خیلی به من خوش گذشت کلی خاطره های خوب مونده برام
دو تا عمل جراحی به فاصله 2 ماه داشتم که خداروشکر هر دو عمل موفقیت آمیز بوده و با بستری شدن تو بیمارستان و .... بازم پگاه رو بزرگتر کرد و کلی برا خودش خانومی شده و مهمتر از همه به درسش زیاد لطمه وارد نشد.
همین بیماری و عمل جراحیها باعث شد لحظات بیشتری رو با مامانم باشم که عزیزترینمه
پویان دومین سال زندگیشو میگذروند و شیرین ترین لحظاتو برامون خلق کرد
کلی ازش فیلم گرفتم، این مدت که استراحت میکردم باهم نگاه ش میکردیم
به خودش میگه بَبه
و خلاصه اینکه قدر سلامتیمو بیشتر بدونم به قول مینا جون یه خورده بزرگتر شدم
کلا سال خاطره انگیزی بود برام
راستی موضوع بعدی اگه دوس داشتین چهارشنبه سوری باشه
اینکه کجای شهر بهتره، سالهای گذشته کجا بودین و بهتون بیشتر خوش گذشته
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
ویرایش توسط رزیتا : 03-03-2011 در ساعت 10:47 PM
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|