به دوستانی که در این زمینه کار می کنند یک توصیه دارم. البته توصیۀ خودم نیست.بهتره بگم که از یکی از نویسندگان بزرگ کرمانشاه، منصور یاقوتی، نقل می کنم. ایشون از اون دست روشنفکرهایِ سنتی هستن که من خیلی بهشون علاقه دارم و افتخارِ مصاحبت باهاشون رو هم داشتم. وقتی 12 سالم بود با جرئت و جسارت بسیار یکی از نوشته ها م رو بهشون دادم که بخونن و ایشون کاملا استادانه من رو راهنمایی کردن. حرفی از خوب یا بد بودن نزدن اما گفتند: دخترم از خودت بنویس. از اونچه که هستی، و اونچه که داری و اونچه که ازش اطلاع داری. هر فکری که از ذهنت می گذره...از اون بنویس. این چیزی که نوشتی مالِ تو نیست. زبان تو نیست. خیلی داری تلاش می کنی. خودت باش. راحت باش.
چیزی که از صحبت های ایشون یاد گرفتم این بود که هرچیزی ارزشِ نوشته شدن داره و باید در نوشتن دموکرات بود!
حتی تخت و دفترت هم ارزشِ موضوع قرار گرفتن دارن و هر آدمی که در زندگیت بوده می تونه یک کاراکتر باشه
و دیگه این که بهتره از تجربیات خودت بنویسی. نویسنده ها البته باید حواسِ پنجگانۀ قوی ای داشته باشن. برخلاف بقیه نباید از مسائل ساده زندگی ساده بگذرند. باید به اطراف خودشون دقیق بشن وهمیشه برایِ دریافتِ سیگنالهای محیط آماده باشن. هر کسی که یک فرهنگ لغت حجیم رو از بر کرده و "دهخدا"ی زنده! باشه، نمی تونه نویسنده خوبی باشه. با ساده ترین واژگان هم میشه نوشت. مهم قدرتِ بسطِ داستان و شخصیت پردازی خوب و ارتباطِ عمیق با خواننده است. طوری که خواننده رو تحت تاثیر قرار بده و ذهن اون رو به چالش بکشه
همین دیگه
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است
|