امروز یکی رو صندلی کلاسمون آدامس چسبونده بود.زنگ اول که هنوز آدامسه رو نچسبونده بودن هیچی نشد.زنگ دوم هم که اومدیم دیدیم رو صندلی یه آدانس چسبیده.معلم اومد اصلا رو صندلی نشست . تا آخر زنگ پاش درد گرفت کلی بهش خندیدیم.زنگ سوم یه معلم بد اخلاق ...بییییییییییب که همش منتظره من یه کاری بکنم تا بیرونم بکنه اومد سر کلاس.تا وسطای زنگ حواسش بود که رو آدامسه نشینه و هی رو جاهای تمیز صندلی میشست.
ما هم داشتیم نماز می خوندیم و دعا می کردیم زنگ بخوره.به یکی گفت بره گلشاهی رو بیاره(اسم ناظممونه).رفت ناظم رو آورد دم در خودشم رفت بیرون.
ما هم در باغ وحشمون رو باز کردیم هر صدایی بلد بودیم از خودمون در آوردیم.
یهو اومد تو کلاس به من و 6 نفر دیگه گفت بیاین بیرون.رفتیم بیرون اول صندلیه رو دیدیم که روش آدامس بود و معلوم بود یکی با نشیمنگاهش نشسته روش.بعد قیافه عصبانی گلشاهی رو دیدیم.بعد غیافه ی بی حاله خانزاده(ناظممون.خیلی بی حاله) رو دیدیم.یه کم معلمه چرت و پرت گفت فهمیدیم نشسته رو آدامسه کت شلوارش که نو خریده بود خراب شده.آخرشم گفت اگه مقسر رو پیدا نکنین من 3 شنیه سر کلاس اینا نمیام(این جا هممون از ته اعماقمون خوشحال شدیم.اینجوری

)بعد قهر کرد رفت تو کلاس و ما موندیم تنهای تنها میون گلشاهی و خانزاده ها ها ها.اول پپرسیدن راستشو بگین به کدومتون بودین.همه گفتیم من نبودم(من که راست می گفتم ولی بقیه رو نمی دونم)گفت به کسی مشکوک هستین؟من یکی رو گفتم.چون قبلا یه بار صندلی رو گچی کرده بود.یه بارم می خواست روش آب بریزه.اونم اوردن بیرون بعد اسمامون رو نوشتن بعد خانزاده گفت برین پایین.رفتیم پایین 1 دیقه بعد زنگ خورد در باغ وح رو باز کردن همه از کلاسا پریدن بیرون رفتن تو حیاط.خانزاده دونه دونه دست مینداخت دور گردن یه نفر می بردش بیرون.نوبت من شد منو برد بیرون گفت تو کردی گفتم نه.گفت به کسی مشکوکی گفتم فلانی.گفت چرا گفتم چون قبلا گج ریخت آبم می خواست بریزه.روی یه کاعذ که اسم هممون رو نوشته بود جلوی اسم اونی که من گفتم یه علامت گذاشت.جلوی اسم من هیچ علامتی نبود یعنی کسی منو مقسر جلوه نداده بود.
زنگ تفریح که تموم شد اومدیم سرکلاس دیدم کیفامون رو میزه معلمه یکی از بچه ها منتظره تا آقا بیاد بگرده.یهو یادم افتاد یه چیزی تو کیفمه.یکی از اون چاشی بو گندو ها که باید میزدی تو آب جوش رنگ چایی می گرفت ولی وقتی می خوری به ... می افتی.رفتم برش دارم که ناظمه اومد تو از گرفت گداشت تو جیبش.همه کیفا رو گشت چیزی پیدا نکرد(اون روز قرار بود برای دوستم cd بازی بیارم.خوب شد یادم رفت بیارم)
آخر 3 تا از بچه هایی که نتیجه گرفته بودن کار اوناست و منم جزوشون نبودم رو گفتن که می خوان فردا اخراجشون کنن.از همه ی اونایی هم که اومده بودن بیرون نمره انضباط کم کردن.منم حالا که الکی نمره انضباط ازم کم کردن می خوام یه تخم مرغ بندازم پشت تخته که بو گند بگیره .هر کاری هم بکنن نمی تونن از اون پشته درش بیارن.