واقعاً تو ایران ما از درس خوندن لذت نمیبریم ! این یه حقیقته ! تا میریم لذت هم ببریم یکی پیداا میشه میزنه تو ذوقمون . شانس والله به خدا . نمیخواستم حرف بزنم ولی تازه تازه چونم گرم شدم حرف نزنم عقده ای میشم .
چون تو شبا محرم زیاد پیدا میشه از چیزهایی که دلم میخواد صحبت میکنم از آرزوهام :
دوست دارم خضر نبی رو برای یک بار هم که شده ببینم
دوست دارم زیاد بخورم ولی لاغر بمونم
یکی از آرزوهام اینه برنده یه جایزه یا ثبت اختراع بشم (یعنی چی میشه اگه بشه)
دوست دارم یه ماشین صحرایی اس یو وی داشتم باشم بزنم به صحرا !(هنوز تصدیقم رو نگرفتم )
به هر حال حرف واسه زدن زیاده ولی مهترین چیزی که باعث میشه تا من به زندگیم ادامه بدم میل به زیبایی هست هر کجا زیبایی باشه من هم هستم
برام فرقی نمیکنه از موسیقی باشه تا نقاشی و فیلم ومقاله تا یه فرمول ساده ریاضی
یا آرامش و سکوت شب !
چی میشد همه آدمها تو زمین با صلح و آرامش زندگی کنن به اعتقادات همدیگه توهین نکنن و همه با هم دوست باشن
میگن روز به روز دنیا در حال کوچکتر شدن هست اما من برعکس میگم دنیا روز به روز بزرگتر میشه قلبها روز به روز از هم فاصله میگیره
یه زمانی یه چای نبات بهانه دور هم بودن میشد الان باید مهمونی های بزرگ بگیری
یا مثلاً حتماً شامی نهاری بدی ! مشکل شامو نهار نیست مشکل دلها هست که همش نبود عاطفه رو با خرید وسیله ها و گرفتن مهمونیهای آنچنانی میخواد التیام بده
بله دنیای ما آدمها روز به روز داره بزرگ میشه و عاطفه و میل به زیبایی داره جاشو به لذت پرستی (نه صرفاً زیبایی) میده . اما من دنیای خودم دارم دنیای من شاید کوچیک باشه ولی توش صفا هست چرا که من بزور با کسی رفت و آمد نمیکنم فقط با اونهایی هستم که منو دوست دارن بسه زیاد حرف زدم اگه نخوابم مادرم میفهمه کلمو میکنه !
|