نمایش پست تنها
  #1357  
قدیمی 05-03-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



پلنگ



مثل یك نعره، مثل یك فریاد


از تهِ دره تا كمركشِ كوه


سربلند ایستاده بر تپه


مثل كوهی، پلنگِ سركشِ كوه




پوستی خال‌خالی و یك‌دست


خزِ نرمی تنیده بر تن او


از همین‌جا نگاه كن: پیداست


جای زخمی كنار گردن او




یادِ آن‌روزها كه با نامش


برمی‌آشفت خوابِ كفتاران


رعشه بر جان كوه می‌افتاد


لرزه بر قامت سپیداران




آسمان در تصرف نامش


دشت در سلطة صدایش بود


هیچ جنبنده‌ای نمی‌جنبید


هركجا ردّ پنجه‌هایش بود




آفتابی نمی‌شد از بیمش


ماه بالای آشیانة او


سال‌ها مانده‌بود نیمه‌شبان


سرِ صحرا به روی شانة او




سایه‌اش را دولول‌ها با خشم


روز و شب داغ‌داغ بوسیدند


سرِ راهش چه دام‌ها، تله‌ها


زیر باران و برف پوسیدند




در كنامت نمیر و با خونت


برف‌ها را شراب رنگی كن


ای غرورِ اصیلِ كوهستان!


باز هم، باز هم پلنگی كن




سعید بیابانکی
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید