نميدانم از دلتنگی ؛
دوست ترت دارم .......
يا از دوست داشتنت ؛ دلتنگ تر شده ام
فقط ميدانم
در آغوش منی ، بی آنکه باشی
و رفتی ،
بی آنکه نباشی ...........
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|