
05-16-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امامزاده ای است با هم ساختیم
این مثل در موردی به كار می رود كه دو یا چند نفر در انجام امری با یكدیگر تبانی كنند ، ولی هنگام بهره برداری یكی از شركا تجاهل كند و در مقام آن برآید كه همان نقشه و تدبیر را نسبت به رفیق یا رفیقان هم پیمانش اعمال نماید . اینجاست كه ضرب المثل بالا مورد استفاده و اصطلاح قرار می گیرد، تا رفیق و شریك و مخاطب نیت بر باطل نكند و حرمت و پیمان و وفای به عهده را ملحوظ ومنظور دارد .
ریشه ی این ضرب المثل از داستانی است كه با سو استفاده از صفای باطن و معتقدات مذهبی مردمان ساده لوح و بی غل و غش موجود است . در ادوار گذشته چند نفر صیاد تصمیم گرفتند ممر معاشی از رهگذار خدعه و تزویر به دست آورند و به آن وسیله زندگانی بی دغدغه و مرفهی برای خود تحصیل و تأمین نمایند ، پس از مدتها تفكر و اندیشه ، لوحی تهیه كرده نام یكی از فرزندان ائمه را بر آن نقر كردند و آن لوح مجعول را در محل مناسبی نزدیك معبر عمومی روستائیان پاكدل در خاك كردند .
آن گاه مجتمعاً بر آن مزار دروغین گرد آمدند و زانوی غم در بغل گرفتند به یاد بدبختی های خود در زندگی ، به خاطر امامزاده خود ساخته ، گریه را سر دادند و به قول معروف «حالا گریه نكن كی بكن !» چون عابرین ساده لوح به تدریج در آنجا جمع شدند و جمعیت قابل توجهی را تشكیل دادند شیادان با شرح خواب های عجیب و غریب با آنان فهماندند كه هاتف سبز پوشی در عالم رؤیا آنها را به این مشهد مقدس و مكان شریف هدایت فرموده و از لوح مباركی كه در دل این خاك مدفون است بشارت داده است .
روستاییان پاك طینت فریب نیرنگ و تدلیس آنها را خورده به كاوش زمین پرداختند تا لوح به دست آمد و دعوی آنها ثابت گردید . دیگر شك و تردیدی باقی نمی ماند كه این چند نفر مردان خدا هستند و فضیلت و صلاحیت آنها ایجاب می كند كه خدمت مزار را خود بر عهده گیرند . طبیعی است چون این خبر به اطراف و اكناف رسید و موضوع كشف و پیدایش امامزاده جدید دهان به دهان گشت ، هر كس در هر جا بود با هر چه كه از نذر و صدقه توانست بردارد به سوی مزار مكشوفه روان گردید .
خلاصه كار و بار این امامزاده دیر زمانی نگذشت كه بازار مزارات اطراف را كساد كرد و هر قسم و سوگند بزرگ وحتی الاجرا بر آن مزار شریف و بقیه منیف بوده است . زایران و مسافران از سر و كول یكدیگر برای زیارتش بالا میرفتند . این روال و رویه سال ها ادامه داشته و شیادان بی انصاف به جمع كردن مال و مكیدن خون روستاییان و كشاورزان بی سواد پاكدل متعصب مشغول بودند .
از آنجا كه گفته اند «نیزه در انبان نمی ماند» قضا را روزی یكی از شیادان از همكار و دستیار خویش مالی بدزدید . صاحب مال به حدس و قیاس بر او ظنین گردید و طلب مال كرد . شیاد مذكور منكر سرقت شد و حتی حاضر گردید برای اثبات بی گناهیش در آن مزار شریف و بقعه منیف سوگند بخورد كه مالش ندزدیده است . صاحب مال چون وقاحت و بیشرمی شریكش را تا این اندازه دید بی اختیار و بر خلاف مصلحت خویش در ملأ عام و با حضور كسانی كه برای زیارت آمده بودند فریاد زد : «ای بیشرم ، كدام سوگند؟ كدام مزار شریف؟ این امامزاده ایست كه با هم ساختیم و با آن كلاه سر دیگران می گذاریم نه آنكه بتوانی كلاه سر من بگذاری !»
گفتن همان بود و فاش شدن اسرارشان همان .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|