
05-16-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رفتم اصفهان برای كار آسان كپه گذاشتند به سرم گفتند ببر آسمان
می گویند شخصی در كارهای كشاورزی به این و آن كمك می كرد و مزد می گرفت ، شایع شده بود كه در اصفهان كار آسان و پر درآمد زیاد است . آن مرد كه از كار كردن در مزرعه این و آن خسته شده بود راه اصفهان را در پیش گرفت كه هم كار آسانی پیدا كند ، هم پول و دارایی زیادی گیرش بیاد .
موقعی كه به اصفهان رسید از یك نفر كار آسان و پر درآمد خواست . مرد اصفهانی او را به جایی برد كه در آنجا یك ساختمان چند طبقه می ساختند . كپه ای را پر از گل كرد و به سر او گذاشت و گفت : « این گل را ببر طبقه چهارم بده بنا » خلاصه آن روز را این آدم بیچاره كه خیال می كرد در اصفهان كار آسان و پر درآمد زیاد هست به كپه كشی گذراند و عصر هم خسته و كوفته پول كمی از صاحب كار گرفت و با خودش گفت : « اگر كار آسان اصفهان اینه وای به حال كار سختش ! » فردای آن روز فرار را بر قرار ترجیح داد و به ده خودش رفت .
موقعی كه به ده رسید یك نفر از او پرسید كه : « در اصفهان كار آسون هست یا نیست؟» او در جوابش گفت :
« رفتم اصفهون سی كار آسون ، كپه هشتند به سرم گفتند بر آسمون .»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|