نمایش پست تنها
  #10  
قدیمی 05-31-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

"آنقدر پول ندارم که زندگی عاطفی ام پیچیده باشد.زندگی عاطفی ساده ای داشتم و در اغلب موارد ، وقتی زندگی عاطفی ام ساده است یک معنی اش این است که اصلن زندگی عاطفی ندارم . سعی می کنم به مشکلات عاطفی بی اعتنا باشم ، اما مشکلات سر وقتم می آیند و من در شب های درازی که بی خوابی به سرم میزند از خودم می پرسم چه اتفاقی افتاد که تسلطم را بر چیزهای بنیادینی که به کار دل ربط دارد از دست داده ام؟"

"بعد از صد روز سکوت ، وقتی در دفترچه ی یادداشت هایم که حالا ، در این لحظه این جملات را در آن می نویسم تامل کردم ، فقط چند ساعت طول کشید تا احساس کنم هیچ وقت از خانه ام به جایی سفر نکرده م . احتمالا در این مدت ،همیشه همینجا بودم . آدم وقتی به خانه اش بر می گردد مثل این است که هرگز آنجا را ترک نکرده است . چون وقتی آدم به مقصد بازگشت به خانه سفر میکند ، بخشی از خودش را در خانه اش جا می گذارد . مگر آنکه به جایی کاملا تازه نقل مکان کند . جایی که هرگز ندیده ،نمی شناسد و هیچ خاطره ای ازش ندارد ."


کتاب: یک زن بدبخت

نویسنده: ریچارد براتیگان

(تکه ای از داستان)
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید