فروغ فرخزاد در 17 سالگي با پرويز شاپور ازدواج كرد و خيلي زود ( شايد پاي سفره عقد ) فهميد كه مرتكب اشتباه بزرگي شده است . هرچند اين ازدواج تحميلي نبود اما حاصل عشق كودكانه فروغ به پرويز بود . فاصله سني آندو ( 11 سال ) در جدائي آنان نقشي عمده داشت . پرويز شاپور اگرچه خود در زمره هنرمندان بود اما تحمل اشعار بي پرواي فروغ را نداشت . سنت ، دست وپاي ذهنش را بسته بود .
پس از دو سال ، اين پيوند به متاركه انجاميد و فروغ به خانه ي پدري بازگشت .
درشعر زير فروغ فرخزاد حس و حال خودش را از روز اول ازدواج بيان ميكند :
تمام روز در آئينه گريه ميكردم .
بهار
پنجره ام را به وهم سبز درختان سپرده بود .
و بوي تاج كاغذي ام
فضاي آن قلمرو بي آفتاب را
آلوده كرده بود .
نميتوانستم .
ديگر نميتوانستم .
تمام روز نگاه من
به چشمهاي زندگي ام خيره گشته بود .
به آن دو چشم مضطرب ترسان
كه از نگاه ثابت من ميگريختند .
كدام قله كدام اوج ؟
مرا پناه دهيد اي زنان ساده ي كامل
مرا پناه دهيد اي اجاقهاي پر آتش
و اي ترنم دلگير چرخهاي خياطي
و اي جدال روز و شب فرشها و جاروها
تمام روز
رها شده ، چون لاشه اي بر آب
به سوي سهمناكترين صخره پيش ميرفتم .
نميتوانستم
ديگر نميتوانستم .
صداي پايم از انكار راه برميخاست
و آن بهار كه بر دريچه گذر داشت
با دلم ميگفت :
" تو هيچگاه پيش نرفتي
تو فرو رفتي . "
شعر وهم سبز از مجموعه ي تولدي ديگر ( البته با اندكي حذف )
|