نمایش پست تنها
  #2028  
قدیمی 06-07-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mina110 نمایش پست ها
سلام به همگی و دوست خوبم غزل
غزل جان چطوری ..میخونم مطالبی که ارسال میکنی ... و لذت میبرم..
و اخرین مطلبی که در تاپیک درد و دل با خدا زدی خوندم...
از اونی که نوشتی ...نمیدونم کیه ... ولی یاد مفهوم والد مهربون نظریه روانشناس اریک برن افتادم...
سلام عزیزم
لطف داری بهم ....
اون دوس جون مهربونمو میگی ؟ خوب دوس جون مهربونم خداست دیگه ..

من همیشه با خدا مث بچه کوچولوها حرف میزنم
شبا زل میزنم توو صورتشو حرفامو بش میگم...


نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mina110 نمایش پست ها
الان تقریبا وقتم ازاد هست ..فعلا که سرکار خبری نیس... دوست داری در مورد چی حرف بزنیم؟... پیشنهاد بدین ...
همین نقاشی .. کودک درون ... خودمون ...

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mina110 نمایش پست ها
من کتاب شفای کودک درون کار کردم...وقتی خودمو میکشم ...وقتی نقاشی میکنم..تو نقاشی هام یکی هست به اسم مینا کوچول و باهاش حرف میزنم ..به صحبت هاش گوش میدم ... خیلی حساسه .. بعضی جاها آسیب دیده ...و .....و.....

یه تاپیکی هست به اسم نقاشی های خودمونو اینجا قرار بدیم و کارهای هنری سارا خانم خواهر ادمین هست ...که ادری جان یه نقاشی دوران کودکیشو ارسال کرده ...و گفتم خوش به حالش که از اون دوران نقاشی هاشو داره..منم دلم میخواست یه نقاشی از اون دوران داشته باشم...
اما تا حدودی یادم می اید چی میکشیدم ...و الان با دست چپم و کتابی که گفتم میکشم...
میرم تو اون حال و هوا ..یه دختر 5 یا 6 ساله م
منم همچین کاری میکنم .فک کردم فقط خودم خل و دیوونه م
مداد رنگی هامو هم خیلی دوس دارم.. نقاشی رو و خط خطی کردنو..
چه جالب پس با مینا کوچول وقتی نقاشی می کنی حرف می زنی.. وقتی میکشیش..
ولی من وقتی نقاشی میکنم آرومم ... و به هیچ چیز جز نقاشی فک نمیکنم
.. نقاشی بلد نیستم.. فقط حسمو می کشم.. بیشتر وقتا آسمون و دریا می کشم...

غزل با کودک درونش وقتی مینویسه حرف میزنه ...
یادمه یه شب دلم خیلی گرفته بود و از همه ادما بریده بودم. سه-چار نصفه شب بود.. گوشی و برداشتمو توش نوشتم :

-غزل ؟
-ها ؟
-دلت خیلی تنگ شده ؟
-اهوم..
.
.
و...............


داشتم با خودم و کودک درونم حرف میزدم... کودک درونمو خیلی دوسش دارم و خیلی بهش بها میدم

اون متنو که فک کنم 6صفه sms شده بود برا دوستم فرستادم
بهم گف غزل ! من اینو نگهش میدارم. این یه شاهکاره نه یه درد و دل با کودک درونت !
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید