
06-08-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امد اما
امد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستي رويا نبود
نقش عشق و آرزو
از چهره ي دل شسته بود
عکس شيدايي در آن آينه سيما نبود
لب همان لب بود
اما بوسه اش گرمي نداشت
دل همان دل بود اما مست و بي پروا نبود
در دل بيدار خود جز بيم رسوايي نداشت
گرچه روزي همنشين جزبا من رسوا نبود
در نگاه سرد او غوغاي دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
ديدم آن چشم درخشان را ولي دراين صدف
گوهر اشکي که من مي خواستم پيدا نبود
برلب لرزان من فرياد دل خاموش بود
آخر آن تنها اميد جان من تنها نبود
جز من و او ديگري هم بود
اما اي دريغ
آگه از درد دلم
زآن عشق جان فرسا نبود
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|