شکوفه مهربونم...
خیلی ناراحت شدم پستتو خوندم....
می دونی دیشب شب وحشتناکی بود برام........
اگه بدونی با چه ترفندایی خودمو آروم کردم.................
عزیزم گریه کن .. گاهی ادم باید گریه کنه تا دلش سبک شه..
من دیشب روی تختم دراز کشیدمو سعی کردم به هیچی فک نکنم
درحالی باید داغون می بودم
وقتی فکرای ناراحت کننده میومدن سراغم صلوات می فرستادمو میگفتم خدایا می دونم تو امشب نمیذاری غزلت به هم بریزه.....
وای اینقد آروم شدم م م م م م م م م م م
مدامم اینو میگفتم :
الا بذکرالله تطمئن القلوب ...........
می دونم گاهی هیچی آرومت نمی کنه ولی من دیشب توی آغوش پروردگارم عجیب آروم شدم...
من خیلی دوست دارم و از ناراحتیت ناراحت میشم.... :-*
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|