اي اماااااان، اي هواااااااار از دست اين بچه ها وآتيش سوزوندن هاشون
البته بچه هاي زير 10 سال، چون بالاتر از اون كلا ورژنشون فرق مي كنه.
هركي بچه داره، هركي بچه اطرافش داره يا خاطرات بچگي خودش يادشه يالا بياد بگه واعتراف كنه. انواع خنگ زدن ها، آتيش سوزوندن ها، خرابكاري ها،شيطنت ها،نقشه هاي بدجنسانه ومرموزانه و خلاصه هرچي تو چنته دارين بريزين رو دايره براي عبرت سايرين وقرارگرفتن درسرلوجه زندگي ساير بچه ها!!
اولم از برنا وباراد خودم شروع مي كنم كه پرچم دارن دراين زمينه.
قضيه مدادرنگي هاشون و گفته بودم كه يكي يكي فروكرده بودن تو راه آب حمام تا پرشده بود.
اوايل كه امده بوديم خونه جديد يه روز من داشتم تو اتاق خواب تلفني صحبت مي كردم. بچه هارو مي ديدم بي سروصدا هي از جلوي در اتاق مي دون مي رن چند دقيقه بعد دوباره برمي گردن.هي مي رن هي برمي گردن. چون بيصدا بودن كاريشون نداشتم .خلاصه كمي بعد ديدم زنگ درخونه رو مي زنن.مدير ساختمون بود، بنفش با موهاي پريشون يه پلاستيك گنده هم دستش بود پر از اسباب بازيهاي بچه هاي من!! قيافه من و تصور كنين كه دهنم باز مونده بود گفت بفرما خانم بچه هاتون اسباب بازيهاشون واز نورگير حياط خلوت انداختن تو پاركينگ!! هي واي من مردم از شرمندگي.
زمستون رفته بوديم خونه خاله م. آكواريوم بزرگي داره پر از انواع ماهي ها. شانس آورديم زود رسيديم برنا شربت سرماخوردگي رو گرفته بود قل قل مي ريخت تو آكواريوم كه ماهي هاي بيچاره تو اين زمستوني سرمانخورن. مي گه خب مامان گناه دارن همش تو اين آبن يخ مي زنن مي خواستم سرما نخورن. خاله م كلي گريه كرده سه چهارنفري باهم ماهي هارو درمياورديم تا شايد بتونيم نجاتشون بديم.
واي يادمم كه مياد خط خطي مي شم. بسه ديگه شما بگيد.
|