اخی منم اش عباسعلی میخوام.
یزدی های محترم کجایید؟مهمون نمیخواهید؟من باقلوا و قطاب میخوام .زود بیایین از من پذیرایی کنید دیگه من برم دیگه بر نمیگردم ها .حالا گفته باشم....
اخی شکوفه جونم منم دلم گرفت واقعا چقدر زمان زود میگذره.امروز یاد اون موقعی افتادم که دانشجو بودم و موقع کلاسها تو ماه رمضان بود یادش بخیر ....الان که خوب شده .حداقل بچه ها مدرسه ندارن دانشجو ها کلاس ندارن موقع امتحانات بچه ها یا دانشجو ها هم نیست....من یادم میاد موقعی که دانشگاه میرفتم تو ماه رمضون اگر هم روزه نبودم از ترس حراست و ......اب نمیخوردم گشنه و تشنه می رفتم دانشگاه و بر میگشتم چون کافی بود موقع اب خوردن کسی ببینه فردا حراست دانشگاه میخواستنمون.وای چه دورانی بود یادش بخیر......
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟
|