سلام
این شبا همش افطاری دعوتیم 
من که فک نمیکنم به اندازه خانواده ما (هم پدری و هم مادری)این قدر کسی افطاری بره و افطاری بده
کلا هیچی نشده خسته شدم
یه شب هم نوبت خودمه
از امشب که ماراتن شروع شده تا هفته دیگه جمعه هر شب برنامه ردیفه
خوب بدیش اینه که من تا برسم خونه همه تو پی سی خوابیدن 
حالا بریم سر اصل مطلب :
اول این که خوشحالم که رفت و آمد تو پاتوق یزد زیاده
دوم ناراحتم وقتی همه هستن من نیستم 
سوم همه پستا رو با دقت میخونم 
چهارم خوشحالم که غزل به جمع صمیمی پی سی اضافه شده باهاش حال میکنم
پنجم احساس میکنم حال مینا بهتره و خوشحالم
ششم با کیانا موافقم و خاطرات اون دوران و دوس دارم
و اما هفتم فک کنم دارایی پی سی به طور قابل توجهی اضافه شده که وانت تبدیل به پرادو شده مهدی جان اعتراف کن ببینم هزینه پرادو از کجا تامین شده؟
من که فکر کنم با این پرادوی باد آورده سال دیگه ژیان هم نداشته باشیم اینا رو بی خیال آش عباسعلی رو بچسبیم 
و خداروشکر میکنم که یک ماه رمضون دیگه دور هم جمعیم جای اونایی که نیستن سبزه و خوشحالیم از ورود افراد جدید بینمون 
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
ویرایش توسط shokofe : 08-11-2011 در ساعت 12:33 AM
|