نمایش پست تنها
  #2209  
قدیمی 08-27-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شکوفه جان در اولین سطر نوشته ام دستان گرمت را میفشارم و عذر می خواهم ..
وختی بچه های شعرو میبینم و باهاشون هستم جو میگیرتم فقط یا شعر می خونم یا گوش می دم ..
این "دارم برات" رو هم خوب آمدید

مهدی , ننه ؟؟؟؟؟ خودتی ؟؟؟ عینک ننه ت رو وردار بیار چشام درست نمیبینه !
واااااااااااا !! این عجق وجقا چیه اینجا گذاشتی ! من جوونیامم از این کفشا نپوشیدم ننه !
آن هم در باران های شمال
سیصد متر پاشنه دارد این ها !!!!!!!!!!!!
صادقانه اعتراف می کنم نه تا به حال از اینا داشتم و نه پوشیدم .. نه مهمونی نه عصر شعر نه مدرسه نه دانشگاه نه هیچ مکان رسمی-خانوادگی و سایر موارد دیگه

سلیقه مادربزگ غزل اینه :





------------------------------------------------------------------
این , اولین و تنها کفش پاشنه دار (به یاد بچگی هامان , کفش۫ تک تکی ) است که به دلمان نشسته و اگر قسمت شد دوست داریم شب وصال بپوشیم :



البته بیشتر چون بند دارد و شبیه کفش کتونی ست خوشمان آمده
تور توری هم که هست .. دختر ها هم که عاشق این چیز ها .. دلمان خواست دیگر ....

روناک جان خبر خاصی نیس عزیزم .. همه چی آرومه .. من چقد خوشبختم

ها مهدی ننه بیا ببین عین بچگیات چه الم شنگه ای راه انداختی !!
هنوز هیچی نشده مینا و روناک و بقیه م کفش می خوان ! پول اینارو کی میده آخه ؟ خزانه دار کیه ؟ کیه ؟ کیه ؟؟؟؟؟

مینا ؟؟؟؟؟ عزیزم از این به بعد وقتی گرسنه ت شد فاصله شرعی و قانونی تو با من حفظ کن !! خطرناک شدی جون غزل !

فرانک زودتر میگفتی خو ! آخیش ... چقد خوبه صاب خونه نباشه و آدم پاشو دراز کنه


وای بچه ها شمال این سه چار روزه همش بارونی و قشنگه .. اینقد سرده که اگه شبا بدون پتو بخوابی تا صبح قندیل می بندی
یه چیزی تو مایه های هوای پائیز , مهر .......... نه ! آبان .. بیشتر شبیه هوای آبان ِ ..
اینقد دوستش داریم هوای این روزها را و اینقد ذوق می کنیم که نگو ....
پریشب تا خود صبح بیدار بودم .. پنجره رو باز کردم و به صدای بارون گوش می دادم .. وای این هوا جون میده واسه غزل نوشتن !
مخصوصا که حالا مدادمم بعد از دو هفته پیدا شده
زیر بالشتم بود من بدون مدادم (امروزی اش می شود اتود) می میرم . بچه ی فضول (ببخشید کنجکاو )دختر عموم پیداش کرد

.
.
غزل
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.

ویرایش توسط GhaZaL.Mr : 08-27-2011 در ساعت 10:08 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید