باشه غزل قبول مو طلاییه تو باش من مو قهوه ایم
وای غزل با اون کفش های خوشگل تک تکی میخوای بری ایتالیا
میدونی غزل من وقتی بچه بودم یه کفش تک تکی خیلی ناز داشتم با یه جوراب لبه
توری با یه لباس فرفری سفید بعد اونا رو صبح روز پنج شنبه خریده بودم تا شبش ده بار
اونا رو پوشیده بودم بعد فردا صبحش یعنی صبح جمعه عراق به شهرمون حمله کرد ما
هم فرار کردیم رفتیم کرمانشاه وقتی برگشتیم همه شون رو برده بودن
همیشه ی همیشه دلم براشون تنگ میشه
