وژدانن اینجا چه خوفه! کله صبحی اومدم نت پست کوروش و ادری دیدم ...یه عالمه حرف دارم بگم... اینقد میخوام بگممممممممممممممم ولی میخوام واضح وشفاف و منسجم حرف بزنم...و این دست منو واسه نوشتن می بنده! این کتاب نامه های برای کلودیا ..وحشتناک کتاب فوق العاده ی برای من بود... اینجا را بخوونید... انتهای نامه سیزدهم...گفتگوی درونی خورخه با خودش! ***** -چرا می خواهی خودت را منسجم نشان بدهی؟ -نمی دانم.شاید برای اینکه می خواهم کلودیا متوجه مکانیزم های فرافکنانه خودش بشود -و این چه ارتباطی به تو دارد؟تو چکاره ای که می خواهی او متوجه بشود؟ -من دوستش دارم و گذشته از علاقه م به او ، بهترین ها را برای او می خواهم. بهترین چیز برای او آزادی اوست.به هر حال اگه او احساس گیجی کند می تواند بپرسد ، می تواند بگوید " متوجه نمی شوم." -مطمئنا -پس؟ بیشتر به نظر می رسد که من می خواهم نشان بدهم چقدر باهوش هستم. -آه.... حقه قدیمی تو برای اینکه خودت را مقتدر نشان بدهی. -آره ، به نظرم همین طور هست وعلاوه بر آن به محدودیت های من هم مربوط می شود...بارها شده که حس کرده ام نمی توانم منظورم را همان طور که می خواهم منتقل کنم. -بنابراین محدودیت هایت برای تو ایجاد مزاحمت می کنند. -محدودیت هایم وقتی آنها را نمی پذیرم برایم ایجاد مزاحمت می کنند. -و حالا این مزاحمت تمام شده است. -هر بار که یک موقعیت به نتیجه برسد من در ذهنم یک ظرفیت خالی پیدا می کنم تا به مساله دیگری بپردازم -ظرفیت فهم ما محدود است و بیشتر از همه مال من!!! ************ کوروش فعلا تا اخر شهریور باید صبر کنم..واقعا هزینه ش سنگین هست ..خوابگاه نداره...و چیزهای دیگه..خانواده م موافق نیستن..ولی من تصمیم خودمو گرفتم...اصن ببینم فبول میشم امروز رفتم واسه دسته چک .معاون بانک بهم گفت..چیکاره ای..گفتم اینجور اونجور..معدل حسابمو گرفته..گفت دفعه بعد این معدل را داشته باشی ..دسته چک بهت نمیدیم..باید میلیون میلیون باشه..بعد هم گفت مجردی! واقعا دلم میخواست یه چیز بهش بگم..میخواستم بگم ..اقای محترم فرض کن من متاهل باشم ..صاحب داشته باشم..اون قراره بیاد چک های منو پاس کنه؟؟!! (حس کردم میخواد بهم بگه تو بدون یه مرد هیچی نیستی! تازه داماد مون هم همرامون بود..و ازش پرسید چه نسبتی با این خانم داری..یعنی اگه ایشون همرام نبود که فک کنم بهم میگفت برو بابااا ) میخوای بری خارج از کشور یا اجازه بابا میخواد یا شوهر...مونده بیان بهت بگن اصلا واسه چی تو زنده ای؟ بهت اجازه دادن نفس بکشی! جدیدا از این علامت تعجب خوشمان آمده هست..دارم هضمش میکنم..به به ..چه خوشمزه س میرم تو سایت ها ..میبینی همه کلافه و داغون... از کارم زنگ زدن که امسال باهاشون قرداد می بندم یا نه..کارمو از دست بدم و قبول نشم...واقعا فشار وحشتناکی رو حس میکنم...6 ماه پیش امتحان میدی ...به جنون میرسی تا جوابا بیاد! دلم هوا هوای میخواد ..یه هوای تازه! حرف های خوب..آرامش و سکوت برمیگردم......هاااااا