خوابیده ام اینجا در آپارتمان یک دختر عجیب
برای مارسیا
خوابیده ام اینجا
در آپارتمان یک دختر عجیب
او ماه گرفتگی دارد ,
سوختگی شدید پوست
و غمگین است
این دور و بر می گردد
مثل کنایه های دور ناشی از گیلاس سنگین
چیزها را باز می کند و می بندد
آب را باز می می کند
و آب را می بندد
تمام صداهایی که ایجاد می کند دور اند
می توانند در شهر دیگری باشند
گرگ و میش است
و مردم
دارند خیره می شوند
به بیرون از پنجره های آن شهر
چشم هایشان
پر شده از صداهای
کاری که او می کند
براتیگان
.
.
چه حس عجیبی دارم نسبت به این شعر
نوشتن از روی کتابش رو دوست دارم : )
خیلی
.
.
غزل
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|