درسته .. زادگاه .. آرامگاه ...
ولی حسین جان چیزی که میگی منوط به شیراز نمیشه فقط !
این یه اتفاق همه گیره ..
منو امشب یاد یکی از آرزوهام انداختی ..
همیشه دوست داشتم یه کلبه رو به دریا داشته باشم .. یه کلبه آروم و به دور از هیاهو..
که بتونم ساعت ها به آب زل بزنمو صداشو گوش کنم ... (دریا خیلی حرفا برا گفتن داره ... )
خیلی وخته هیچی مث قبل نیست و آرامش سابقو نداره ..
ولی حسین جان هرجایی هم که بری آسمون همین رنگه
این تویی که توی این شلوغ پلوغیا نباید خودتو گم کنی ...
ما بریم بخوابیم ..
شب بخیر.. : )
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|