نمایش پست تنها
  #8  
قدیمی 10-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مار از پونه بدش می آمد...

مار مغروری بود که خیلی از بوی پونه بدش می آمد. یک روز که از خواب بیدار شد، دید که درست کنار خانه اش یک پونه روییده است، فورا آن را کند و بیرون انداخت. فردای آن روز وقتی از خواب بیدار شد بوی پونه را حس کرد، به سرعت از خانه خارج شد و با کمال تعجب دید که جای آن یک پونه، دو تا درآمده، این بار با عصبانیت بیشتر پونه ها را کنده و به یک طرف پرتاب کرد و با دمش محکم چند ضربه روی آن زد! چند روز دیگر یک روز که از خواب بیدار شد با تعجب دید که کلی پونه در اطراف خانه اش رشد کرده و چاره ای ندید جز اینکه به خانه دیگری برود! ولی به خانه جدیدش هم که رفته بود همین جریان برقرار بود! به همین دلیل است که هر وقت کسی دوست نداشته باشد کسی را ببیند با دیدن بی موقع او می گوید: «مار از پونه بدش می آمد، دم خانه اش سبز میشه.»

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید