شنبه – ٦ جوزا ١٣٧١
فصلی از فاجعه پايان يافته است.مردم دسته دسته برميگردند.چشم من، در همه چشمها ودر ميان همه قامتها،بهار را ميجويد.
هر روز فكر ميكنم فردا همينكه از خواب برخيزم، دنيا دشت لاله خواهد بود.
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|