نمایش پست تنها
  #1269  
قدیمی 10-04-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی

می‌گویند : درویشی بود که در کوچه و محله راه می ‌رفت و می‌ خواند : " هر چه کنی بهخود کنی گر همه نیک و بد کنی " اتفاقاً زنی مکاره این درویش را دید و خوبگوش داد که ببیند چه می‌ گوید وقتی شعرش را شنید گفت : " من پدر این درویشرا در می ‌آورم " .

زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیرشیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ ها گفت : " من به این درویش ثابت می ‌کنم که هر چه کنیبه خود نمی ‌کنی " .

از قضا زن یک پسر داشت که هفت سال بود گم شدهبود یک دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی کرد و گفت : " من ازراه دور آمده ‌ام و گرسنه ‌ام " درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به اوداد و گفت : " زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان ! "

پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت : " درویش ! این چی بود که سوختم ؟"

درویشفوری رفت و زن را خبر کرد . زن دوان ‌دوان آمد و دید پسر خودش است ! همانطور که توی سرش می ‌زد و شیون می‌ کرد ، گفت : " حقا که تو راست گفتی ؛هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی " .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید