نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 10-06-2011
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من ، رضی و

bahasa



دراندونزی نویسنده یک آشنا پیدا میکنه به اسم رضی که پسر خانم مهماندار هتل هست و چند سال از او جوانتر است اون قبول میکنه که bahasa رو به نویسنده داستانمون یاد بده


بقیه از زبان جان :
بعداز آن که اندونزی از استعمار هلند نجات پیدا کرد و استقلال یافت . خلق یک زبانی که به سادگی آموخته شود بالاترین هدف رییس جمهور سوکارنو بود بیش از 350 زبان و لهجه های متفاومت درمجمع الجزایر اندونزی رواج داشت و سوکارنو دریافت که کشورش به زبان واحدی نیاز دارد


سوکارنو یک تیم بین المللی از زبانشناسان جمع کرد و آنان زبان موفق bahasa را بر مبنای زبان malay خلق کردند .

این زبان درصرف افعال تغییر زیادی ندارد و افعال بی قاعده ندارد و از بسیاری از پیچیدگی های زبانهای متداول مبرا است . تا سال 1970 اکثریت مردم اندونزی زبان دیگری را به کار میبردند به این زبان هم گفتگو میکردند . رضی معلم بسیار خوبی بود .
رضی یک موتور سیکیلت کوچک داشت و تصمیم گرفته بود مرا با مردم شهر خودش آشنا کند یک شب مرا به اصرارسوار کرد و گفت : امشب جنبه ای از اندونزی را به تو نشان میدهم که تا به حال ندیده ای .
ما از کنار بسیاری معرکه ها ، نمایش های عروسکی ، خیمه شب بازی ها و کاستهای قاچاق امریکایی و............ گذر کردیم وبه یک کافی شاپ کوچک رسیدیم
تعداد زیادی و دختر و پسرهایی در انجا جمع شده بودند که هر چند به وضوح از مردم اندونزی بودند ولی لباس ها و کلاه و سبک مویی داشتند که در هر کنسرت بیتل ها مد روز بود .

رضی مرا به گروهی که دور میزی نشسته بود معرفی کرد و ما نشستیم . همه با درجات متفاوتی از فصاحت انگلیسی حرف میزدند . ولی هم از اینکه من bahasa یاد گرفته بودم بسیار خوشحال بودند .
آنها خیلی رک و بی پروا از من میپرسیدند چرا آمریکایی ها زبان انها را یاد نمیگیرند من جوابی نداشتم ! آن شب را من هرگز فراموش نمیکنم . رضی و رفقایش با من مانند یکی از رفقای خود رفتار میکردند من از حضور خود در آنجا احساس رضایت و شادی میکردم . من متعجب بودم که چرا میخواهم در سطح بالای جامعه زندگی کنم و خود را از این مردم جدا نمایم .
تجربه ی آن شب مرا قانع ساخت که میخواهم ساعات بیشتری را جدا از تیم شرکت main بگذرانم مقامات دولتی آنجا از من متنفر بودندو دوست نداشتند اطلاعات لازم را در اختیار من قرار دهند آنها فکر میکردند من زبانشان را نمیفهممم یا فقط چند کلمه بلد هستم ولی من کتاب فرهنگ لغت خوبی خریده بودم و مدام به آن مراجعه میکردم . ما نمیتوانستیم به هم اعتماد کنیم و اطلاعاتی که به یکدیگر میدادیم را معتبر نمیدانستیم در عین حال بازی خیلی جدی بود و قرار بود زندگی میلیون ها نفر تغییر پیدا کند آنهم برا ی دهه ها !
__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه


ویرایش توسط bigbang : 10-06-2011 در ساعت 01:13 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید