
10-06-2011
|
 |
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بعد از نمایش عروسکی ما همه به کافی شاپ رفتیم . رضی و دیگران مرا مطمئن کردند آنها قبلاً از ان پیش پرده ی نیکسون و بانک جهانی خبر نداشتند .
یکی از جوانان اظهار نظر کرد که این استادان عروسک بازی مستقل و غیر قابل پیش بینی هستند . به شوخی گفتم شاید: (( شاید اصلاً به دلیل حضور من چنین برنامه ای اجرا شده بود )) یکی از جوانان دستی به پشت من زد و گفت : (( عجب من پر ادعایی – تی پی کال آمریکایی ها )) یکی دیگر که پشت میز نشسته بود گفت : (( مردم اندونزی خیلی از سیاست اگاهند . آیا شما هم در آمریکا چنین نمایش هایی داریم ))
زن جوان بسیار زیبایی که شاگرد زبان انگلیسی در دانشگاه بود روبه روی من نشست و پرسید : (( آیا شما واقعاً برای بانک جهانی کار میکنید ؟)) من توضیح دادم که ماموریت من در اینجا زیر پوشش بانک توسعه آسیا و اداره کمک های خارجی دولت آمریکا usaid قرار دارد .
او اضافه کرد (( ولی همه اینها یکی نیستند ؟)) او منتظر جواب نشد و ادامه داد: ((آیا شرایط ما واقعاً مانند پیش پرده ی امشب نیست >؟ آیا دولت شما کشورهایی مانند اندونزی و کشورهای دیگر از این دست را مانند خوشه ای از ......... محسوب نمیکند ؟)) او عقب لغت میگشت که یک از رفقایش گفت (( انگور )) .(( بله انگور که شما میچینید و انتخاب میکنید: (( انگلیس را نگه دارم ، چین را میخورم اندونزی را دور می اندازم )) زن دیگری اضافه کرد: (( البته بعد از آن که ذخایر نفتی ما را به تاراج بردید !!))
من سعی کردم از خودم دفاع کنم ولی توانش را نداشتم . خیلی دلم میخواست افتخار کنم که تنها آمریکایی هستم که به این قسمت شهر آمده ام و یک برنامه ضد آمریکایی را که میتوانست حمله ای به خود من محسوب شود از اول تا آخر مشاهده کرده ام . خیلی دلم میخواست انها به شجاعت لازم برای این کار پی ببرند و ببینند که من تنها عضو تیمی هستم که سعی کرده bahasa یاد بگیرد و فرهنگ را بشناسد ولی تصمیم گرفتم عاقلانه تر این هست که از این مقوله هیچ حرفی نزنم .
موضوع گفتگو را عوض کردم و پرسیدم (( به نظر شما چرا استاد عروسک باز به جز ویتنام برای کشورهای خاور میانه و مسلمان برنامه ریزی کرده است ؟))
زن زیبای دانشجو زبان خندید گفت (( چون برنامه این است )) یکی از مردان اضافه کرد (( ویتنام قدم اول است ، آن چنان که هلند بود در پیشرفت نازیها )) دانشجوی زبان ادامه داد (( هدف نهایی جهان اسلام است ))
این ادعا را نمیتوانستم بی جواب بگذارم و اعتراض کردم: (( آیا واقعاً باور کرده اید که آمریکا ضد اسلام است ؟))
زن جوان ادامه داد : (( نه ابداً از کی ؟ شما باید یکی از مورخین معروف خودتان را بخوانید Toynbee از انگلستان . او خیلی قبل تر در دهه 1950 پیش بینی کرد که جنگ بزرگ در آینده بین سرمایه داران و کمونیست ها نیست و بین مسلمانان و مسیحیان اتفاق می افتد ))
من گفتم (( ولی چرا باید چنین خصومتی میان مسیحیان و مسلمانان وجود داشته باشد ؟))
نگاه هایی دور و بر میز رد و بدل شد گویی انها نمیتوانستند باور کنند که من چنین سوال پیش و پا افتاده ای را مطرح کنم . زن زیبای دانشجو عنوان کرد گویی برای کسی که گوشش سنگین یا کند ذهن است : (( زیرا غرب و به خصوص رهبر ان آمریکا مصمم شده تمام جهان را به سلطه خود در بیاورد و امپراطوری جهانی خود را مستقر سازد . خیلی هم به موفقیت کامل نزدیک شده است . اتحاد جماهیر شوروی فعلاً مانعی در این راهی است ولی شوروی دوام نمیاورد . Toynbee این را دیده بود . آنها دین ندارند هیچ نیرویی در زیربنای اعتقادیشان نیست .
تاریخ نشان داده که روح ، ایمان و اعتقاد به نیروهای ماورایی مهم است . ما مسلمانان آن را داریم و از هر گروهی در جهان بیشتر است بیشتر حتی از مسیحیان ما فعلاً صبر میکنیم ما هر روز قدرتمندتر میشویم )) مرد جوانی هماهنگ شد و گفت : (( ما مدتهای زیادی صبر میکنیم ولی بلاخره مانند مار ضربه میزنیم ))
دیگر قابل تحمل نبود در کمال بی صبری گفتم : (( عجب تصور وحشتناکی . چه باید کرد که اینچنین نشود ؟ )) دانشجوی زیبای زبان چشم در چشم من دوخت و گفت : (( باید طمع را کنار بگذارید این قدر خود خواه نباشید . نعمتهای جهان بیش از خانه های بزرگ و اجناس تجملی اند . مردم از گرسنگی میمیرند و شما به دنبال سوخت ماشین های خود هستید و نوزادان از بی آبی میمیرند و شما به دنبال سبک های جدید لباس هستید . مللی مانند ما در فقر غرقیم و شما فریاد کمک طلبی ما را نمیشنوید . شما از تمام کسانی که این حقایق را به شما میگویند رو گردانیده اید . آنها را رادیکال یا کمونیست می نامید . شما به جای اینکه مردم فقیر و زمین خورده را فقیر تر کنید تا به بردگی هم حاضر شوند با قلبی باز با آنها برخورد کنید . وقت زیادی نمانده اگر تغییر نکنید به عاقبت جنگ و نابودی گرفتار میشوید ))
چند روز بعد ان سیاستمدار محبوب اندونزی که عروسکش رو در روی عروسک نیکسون قد علم کرده بود و توسط عروسک سطل به دست کشته شده بود در تصادف با یک راننده فراری کشته شد .
در نهایت نویسنده کارش رو. در اندونزی انجام میده گزارشش رو مینویسه .
اینجا دیگه از اندونزی خارج میشیم و شیفت میکنیم به ایران و عربستان ولی قبلش یک قسمت گفتگوی جان رو با عمر تورجیس براتون میزارم دیکتاتور پاناما جان تازه میخواست برای اولین بار با عمر ملاقات کنه . البته یه تیکه خیلی کوتاهه
ویرایش توسط bigbang : 10-06-2011 در ساعت 10:46 PM
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|