
10-07-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
راز شکست ناپذیری
پیرمرد احساس می کرد که دیگر روز های آخر عمرش رسیده است و به زودی از این دنیا رخت برخواهد بست . روزی دو پسر جوانش را نزد خود فرا خواند . به آنها گفت : دیگر زمان مرگ فرارسیده است ولیکن باید یکی از مهمترین تجربه های زندگیم را به شما بگویم . بعد دستور داد چند ترکه از شاخه های درخت برای او بیاورند . بعد به هرکدام از پسرانش یک ترکه داد و از آنها خواست تا آن را بشکنند . پسرها از کار پدرشان سر در نیاوردند . ولی بدستور پدر ترکه درخت را در دست گرفتند . اولی گفت : بیینید پدر ، و بعد ترکه را براحتی از وسط به دو نیم کرد . پسر دوم گفت : این که کاری ندارد و خیلی آسان است . و به راحتی شاخه درخت را شکست . بعد پدر چند ترکه را به آنها داد و از آنها خواست که آنها را همزمان بشکنند . این بار کار سخت بود و دیگر آن ترکه های باریک درخت براحتی قابل شکستن نبودند . پدر گفت : شما هر کدام به تنهایی بمانند همین ترکه نازک درخت هستید و هر کسی می تواند به راحتی شما را از بین ببرد ولی اگر شما با هم متحد باشید دیگر هر کسی نمی تواند براحتی شما را در هم بشکند . این پند را همیشه آویزه گوش خود قرار دهید که این برترین تجربه زندگی من ، در این سالیان دراز بوده است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|