نمایش پست تنها
  #17  
قدیمی 10-07-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

راز شکست ناپذیری

پیرمرد احساس می کرد که دیگر روز های آخر عمرش رسیده است و به زودی از این دنیا رخت برخواهد بست . روزی دو پسر جوانش را نزد خود فرا خواند . به آنها گفت : دیگر زمان مرگ فرارسیده است ولیکن باید یکی از مهمترین تجربه های زندگیم را به شما بگویم . بعد دستور داد چند ترکه از شاخه های درخت برای او بیاورند . بعد به هرکدام از پسرانش یک ترکه داد و از آنها خواست تا آن را بشکنند . پسرها از کار پدرشان سر در نیاوردند . ولی بدستور پدر ترکه درخت را در دست گرفتند . اولی گفت : بیینید پدر ، و بعد ترکه را براحتی از وسط به دو نیم کرد . پسر دوم گفت : این که کاری ندارد و خیلی آسان است . و به راحتی شاخه درخت را شکست . بعد پدر چند ترکه را به آنها داد و از آنها خواست که آنها را همزمان بشکنند . این بار کار سخت بود و دیگر آن ترکه های باریک درخت براحتی قابل شکستن نبودند . پدر گفت : شما هر کدام به تنهایی بمانند همین ترکه نازک درخت هستید و هر کسی می تواند به راحتی شما را از بین ببرد ولی اگر شما با هم متحد باشید دیگر هر کسی نمی تواند براحتی شما را در هم بشکند . این پند را همیشه آویزه گوش خود قرار دهید که این برترین تجربه زندگی من ، در این سالیان دراز بوده است .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید