
10-07-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خروس ها و گربه ها
در زمان های قدیم ، خروس ها سرور و رئیس گربه ها بودند و گربه ها به خاطر تاج قرمزی که روی سر خروس ها بود ، از آنها می ترسیدند و فرمان هایشان را اطاعت میکردند ! همیشه خروسها گربه ها را تهدید میکردند و به آنها می گفتند : اگر دستورات ما را اجراء نکنید با آتشی که روی سرمان داریم ، خانه هایتان را آتش می زنیم !
هر لحظه ، ترس از خروس ها ، در وجود گربه ها بیشتر و بیشتر می شد ، تا اینکه یک شب ، آتش چراغ خانه گربه ها خاموش شد و نمی دانستند چکار کنند !
یکی از بچه گربه ها فکری به ذهنش رسید ، به پدرش گفت : « من به قلعه خروس ها می روم و از آنها خواهش می کنم کمی آتش به من بدهند ! مادر بچه گربه ، گفت : ممکن است خروس ها از اینکه بیدارشان میکنی عصبانی بشوند و جانت به خطر بیفتد !
بچّه گربه گفت : مادر جون ، من آرام و آهسته ، کنار خروس پادشاه می روم ، هیزم را به تاج آتش او نزدیک می کنم و کمی آتش می آورم ، مواظب هستم که بیدار نشود .
وقتی که آرام آرام به خروس پادشاه ، نزدیکتر شد ، هیزم را به تاج خروس نزدیکتر کرد ولی هر چه آن را به تاج خروس می زد ، روشن نمی شد ، تعجب کرد ، دستش را با احتیاط نزدیک برد و تاج خروس را لمس کرد ، سرد سرد بود ، خوشحال و خندان به طرف خانه به راه افتاد ، در حالیکه شادی می کرد و می دوید ، فریاد می زد : آتش تاج خروس ها خاموش شده !
گربه ها همه با هم به طرف قلعه خروس ها به راه افتادند و هر کدام از آنها تاج یکی از خروس ها را لمس کرد ، یکدفعه خروسها از خواب بیدار شدند و فریاد زدند : « الان می آئیم خودتان و خانه هایتان را آتش می زنیم . »
گربه ها می خندیدند و می گفتند : دیگر گول تاج شما را نمی خوریم ! از آن روز به بعد ، دیگر این خروس ها بودند که از دست گربه ها فرار می کردند !
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|